دانش و ارزش

دریچه‌ی ترقی و تعالی آدمی

که علمِ عشق در دفتر نباشد

۰ بازديد ۰ نظر

ابراهیم طالبی دامنه دارابی. صوفی کم‌شمار بودند، اما میان ملل دست به حدیث وَ روایتِ بسیار بودند. هر چند این طریقه‌ی عرفانی مذهبی فکرش علمِ کشف بود، نه علمِ بحث. چرا؟ خُب معلومه که چرا. چون پاکدلی و تصفیه‌ی اخلاق را بالاتر از تحصیل دیگر می‌دانستند. بگو حافظ چه گفت؟ که به همه‌چیز شباهت می‌زد در شعرش. به فقیه، به حافظِ موسیقی، از بر بودنِ قرآن، دانشمند، عارف، منتقد، روحانی سازشکار، محافظه‌کار، حتی دنیادار. گفت:

 

بِشُوی اوراق اگر همدرس مایی
که علمِ عشق در دفتر نباشد

 

بی هیچ نبود که مولوی هم سرود:

 

زادِ دانشمندْ آثارِ قلم

زادِ صوفی چیست؟ آثار قدم

بگذرم.

من! مثلاً مذاکره‌کننده‌ی آمریکا

۱ بازديد ۰ نظر
یادداشت‌نویس: ابراهیم طالبی دامنه دارابی. فرض می‌کنم جناب جلیل قربانی مذاکره‌کننده‌ی دولت آقای مسعود پزشکیان است. مبنا را هم طبق میل ایشان «برنامه‌ی اقدام جامع مشترک» می‌گذارم.
 
هِلٍلو! جناب جلیل قربانی مذاکره‌کننده‌ی دولت پزشکیان. اوغور به خیر! درخواست می‌دهم موارد زیر را صورت دهید تا سپس وارد دور دوم برای سایر موارد مذاکراتی شویم:
 
۱. از جنگ نیابتی و انتریک منطقه‌ای پا پس بکشید.
 
۲. تمام غنی‌سازی‌های اتمی را به زیر «آستانه‌ی اتمی» برگردانید.
 
۳. دست از دخالت در بازی‌های سیاسی و جنگی اسرائیل بشویید و در طرح نوِ سازش «آبراهام» آمریکا و اعراب اختلال نکنید، بگذارید روابط اسرائیل و اعراب عادی و برقرار شود.
 
۴. فروش اسحله را کنسل کنید و در اوکراین علیه‌ی ناتو دست‌درازی نکنید.
 
۵. سپاه قدس را منحل کنید و از سرِ تروریستی شدن این نهاد برون‌مرزی، با بازماندگان قربانیان تنازعات منطقه‌ای، تاوان و خسارات مالی بپردازید.
 
۶. هر چه کیک زرد دارید و ذخیره‌های اورانیوم غنای خلوص بالا را ۱۰۰ در ۱۰۰ منهزم کنید یا به غرب یا کشور ثالث مورد وثوق طرفین امانت دهید.
 
۷. جبران ترکِ پایبندی به (معاهده / قرارداد / برنامه / چارچوب / پیمان) در ایران به برگردان فارسی موصوف به برجام، را به جا آوردید.
 
۸. آمریکا از آن رو از امضا ایران و ۵ + ۱ خارج شد چون هیچ الزامی برای ریاست‌جمهوری بعدی آمریکا جهت ماندن یا نماندن در آن، بار نمی‌کرد. بنابراین خروج آمریکا از آن، حق کشور ما بود و ورود مجدد به آن نیز در اراده‌ی ماست. شما پاسخ دهید چرا در مجلس، قانون راهبردی گذراندید و ورق قرارداد را سوزانده‌اید؟! و با این رفتار، از یک کار
 بین‌المللی با رویکرد عقل جمعی، سرپیچی کردید.
 
۹. دست از تقویت نهضت‌های آزادی‌بخش بردارید و در امور همسایگان عرب دخالت نکنید و مردم را با دادن حق معیشه، علیه‌ی حکومت‌های خاورمیانه نشورانید و در عوض مردم خود را در اعتراضات دستگیر نکنید. سنگ مقاومت را بر سینه نزنید که محیط مرز خود را از بحران‌ها به دورتر از مرزها و محیط امن استراتژیک انتقال دهید.
 
۱۰. از خود دفاع کنید که چرا به گزارشگران رسمی حقوق بشر سازمان ملل به ترتیب احمد شهید، خانم عاصمه جهانگیر، و هم اینک جاوید رحمان راه ندادید تا از کشور شما گزارش حقوق بشر تهیه کنند؟!
امضاء !!!
من! مذاکره‌کننده‌ی آمریکا
میز فرضی مذاکرات مستقیم
میان ایران و ایالات متحده آمریکا
در مدرسه فکرت : ابراهیم طالبی دامنه دارابی

آخرین حرف طرفین غزه - اسرائیل

۳ بازديد ۰ نظر

ابتدا به نقشه‌ی غزه در مرز رفح نگاه انداخته شود. از سمت ضلع ایران که به نقشه نگریسته شود، سمت چپ عکس سینای مصر است. آب هم، دریای مدیترانه است. سمت راست عکس را اگر ذهنی حدوداً ۱۵۰ کیلومترُ اندی طی کنید به لبنان می‌رسید که حزب الله از آن مرز با مخاصمات اسرائیل، درگیر است. از گوشه‌ی معبَر (=گذرگاه، نقطه‌ی گذر مرزی) کرم ابو سالم به پایین و سمت راست، اسرائیل است. بقیه، قسمت جنوب غزه است در مرز با مصر.

 

حالا کمی توضیح ماجرا. دارد به یک سال نزدیک می‌شود که اسرائیل همچنان کشتار می‌کند. فعلاً در مذاکراتِ ایران و اسرائیل (تعیین‌کنندگان واقعی صحنه‌ی جنگ) با نیابت و میانجی قطر و مصر و نظارت آمریکا حرف، روی این است:

 

۱. این خط قرمز را از دریا تا کرم ابو سالم، کلاً اسرائیل گرفت و ارتش را در آن مستقر کرد که تنها راه ارتباط خشکی غزه با مصر است. دیگر همه‌سمت غزه در محاصره‌ی مطلق است. اسرائیل می‌گوید هرگز ازین مرز حائل خارج نمی‌شود. اما حماس خواهان خروج کامل اسرائیل از تمام نقاط غزه خصوصاً همین مرز است که سه گذرگاه بین‌المللی دارد، شبیه چذابه، شلمچه.

 

۲. حال که مذاکرات آتش‌بس در مصر دنباله گرفته می‌شود طرفین روی این قسمت غزه حرف دارند. اسرائیل تا الآن سماجت دارد که از محور‌های فیلادلفیا و نتساریم عقب نمی‌نشیند. می‌گوید خط راهبرد نظامی امنیتی ماست. همین، مذاکرات را پیچیده کرده و به اوج چانه‌زنی رسانده است. ایران دعوت شد مذاکرات را مختل نکند. حتی دست به تقاص آن ترور تهران را هم با معامله روی آتش‌بس غزه کنار گذارد و چند امتیاز دیگر بگیرد. یا دست‌کم فعلاً اقدام نکند. بگذرم. قول دادم در مورد ترور تهران سخنی در صحن نرانم. اخبار این قسمت خیلی زیاد است.

 

۳. حماس در غزه از سوی دوم، از سمت محمود عباس ابومازن (رئیس دولت خودگردان فلسطین مستقر در قدس و کرانه‌ی غربی رود اردن) تحت فشار است حکومت درین باریکه را به دولت خودگردان فلسطین واگذار کند. این جا هم حماس می‌گوید حاضر با سازش با تفکر آشتی با اسرائیل نیست و واگذار نمی‌کند. اساساً «ساف» حماس را متهم می‌کند باریکه‌ی غزه را اشغال کرد و خودمختاری ایجاد کرد. البته حماس آن سال انتخابات برگزار شد رأی اول و قاطع آوُرد که بر اریکه‌ی آن باریکه باشد.

 

نکته‌ی ۱← فعلاً طرفین غزه - اسرائیل برای بخش وسیعی از جهان مسئله‌ی بحرانی محسوب می‌شوند. ایران غزه را محور حق می‌داند که با باطل در حال نبرد است. باطل به انضمام رژیمی اشغالگر. چه در نبرد و چه در مذاکرات، ایران جانبدار پول، سلاح، ایدئولوژی محور حق یعنی حماس در غزه است. روی همین اساس، اسرائیل می‌گوید ما در برابر ایران داریم می‌جنگیم و حماس لشگرِ نیابت ایران بیش نیست. با این حرف، هم فرصت می‌خرد، هم مشروعیت بقا که بشدت دچار زوال افتاده است.

 

نکته‌ی ۲ ←این نزاع که منتهی به جنگ محدود و خوشه، خوشه، قمر، قمر، شده است، تمام نگرانی منطقه و جهان این است باروت یک جنگ تمام‌عیار، هر آن منفجر شود. اما ایران در موقعیت تمدن‌سازی قرار دارد، جنگ تمام‌عیار را به زیان می‌داند. این است که دنبال آتش‌بس و در نهایت پایان جنگ است. اما اسرائیل می‌داند بقای آن در تمام شاخص‌ها مورد خدشه قرار گرفته است، خصوصاً بقا بر مبنای مشروعیت سیاسی. لذا سعی می‌کند ایران را با خود درگیر مستقیم سازد. به همین علت می‌گوید آتش‌بس یعنی دادن فرصت مجدد به جریان مقاومت.

 

نکته‌ی ۳ ←من تحلیلم این است اسرائیل با طرح این مسئله که ایران در میدان جنگ است، بقیه‌ی نیروها نیابت حساب می‌آیند، می‌خواهد موجودیت سیاسی خود را نزد افکار عمومی جهان و داخل فلسطین اِشغالی تحکیم و تجدید بنا کند. هرچه جنگ خود را ایرانیزه‌تر کند، فکر می‌کند بقای خود را شدیدتر تضمین می‌کند. ایران لبریز خطر شده است، نه خطر شکست و هزیمت، خطر قدرت بیش از حد. جهان ابرقدرت‌ها جهانی است که قدرت کشوری ثالث را موذی می‌داند نه موازی. پس خودِ قدرت ایران بالاترین خطر و همزمان بالاترین ضدخطر است. عقل و درایت به انضمام پرهیز از ترک صبر. جنگ بیش از هر چیز نقشه می‌خواهد. بهترین نقشه آن است با جهان جدید بده و بستان کند. ایران مال حال نیست، مال آینده است که گذشته‌ی تمدنی دارد. آیا خاورمیانه به تمدن‌سازی و ترقی روی می‌کند؟! البته اللهُ علمٌ. اما دشمن می‌خواهد ایران توانش صرف تمدن و ترقی نشود.

???? یادداشت‌نویس: ابراهیم طالبی دامنه دارابی

ایران "صدای نو" در جهان

۶۲ بازديد ۰ نظر

آیا ایران "صدای نو" در جهان است؟

روزنامه‌ی کائنات (امروز چهارشنبه، ۲۳ اسفند ۱۴۰۲ عکس بالا) از یک گزارش پرده بر داشت ‌که فکر کردم طرح آن درین صحن بتواند مفید باشد. فشرده‌ی این گزارش  را می‌نویسم که توسط چند دانشمند سیاسی جهان نوشته شد از جمله "جوزف نای" که واضع نظریه‌ی "قدرت نرم" است یعنی معتقد است آمریکا باید از طریق جاذبه‌ی فرهنگ قدرت خود را نفوذ دهد.

 

گزارش، آمریکای بایدن را سرزنش کرد که سعی دارد تظاهر کند جهان، مجزا از مشکلات منطقه‌ای قرار دارد و لذا سعی می‌کند با "توصیه‌های آمرانه" آنها را مدیریت کند. مقامات آمریکایی از آشفتگی‌های جهانی درکی ندارند حال آن که این مسئله ناشی از یک تحول همه‌جانبه از سوی کشورهای نوظهور و درحال‌توسعه است که به دنبال "توزیع مجدد قدرت جهانی" هستند. این در حالی است که به اعتراف جوزف نای آمریکا با ۷۵۰ پایگاه در ۸۰ کشور و شبکه‌ای از اتحادها و مشارکت‌ها، سعی کرده یک نیروی جنگی نوآورانه از فن‌آوری های جنگی ایجاد کرده است که ۱۲ % از کل هزینه‌های فدرال را همچنان می‌بلعد. گزارش صحه گذاشته که روند تحولات نشان می‌دهد "قدرت‌های میانی" در حال تاثیرگذاری بیش‌تر هستند. حتی آمریکا دیگر قادر نیست قدرت اقتصادی بزرگ را برای "متقاعدکردن کشورها به منظور کمک برای به انزواکشاندن اقتصادی چین در ازای وعده‌ی دسترسی به بازار ایالات متحده" قانع کند. این کاهش قدرت نسبی آمریکا نشان می‌دهد که ایالات متحده نمی‌تواند "اراده‌ی خود را در هر منطقه از جهان به ویژه به طور همزمان اعمال کند." طیفی از قدرت‌های متوسط با منافع متفاوت به احتمال زیاد به یک بلوک جهانی منسجم تبدیل نمی‌شوند و این حاکی ازین است برای آنها "اهمیتی ندارد که واشنگتن چه می‌خواهد."


اینک با شرحی که بالا نوشتم برگردم به عنوان متنم: آیا ایران "صدای نو" در جهان است؟ بله، صدای نو است و توان بازیگری هم دارد و توانست از طریق نفوذ فکری و ایجاد جبهه‌ی مقاومت در منطقه، ارتش آمریکا را زمینگیر و جوهر طرح‌های سیاسی دسیسانه‌ی آن نظام سلطه‌گر را در پای همان ورقه، خشک کند. این ایران نافذ، آیا بهتر نیست در داخل انسجامش حفظ شود و در برابر فساد در هر مرتبه و مرحله بایستد؟ و آن عده هم سر عقل آیند از تقلید محض تمدن غرب، برگردند؟! بگذرم. دامنه.

مدارا در کتاب "شرح جنود عقل و جهل"

۱۱۲ بازديد ۰ نظر

مقصد شریف با کدام شیوه‌ی صحیح؟

امام خمینی رحمت الله در کتاب "شرح جنود عقل و جهل"ص ۳۱۲ تا ۳۱۵ مطلبی دارد بس‌مهم، با عنوان "رِفق و مُدارا" که چکیده‌اش را می‌توانم این طور برداشت کنم. عبارات داخل گیومه "..." همه از آنِ قلمِ امام است :

 

اول

بر "مَدخلیتِ کامل" رِفق و مُدارا در "انجام امور" دست گذاشت؛ و این تفکر امام، وسعت دارد درین اثر؛ بسا که در "معاشرت با خلق" باشد؛ یعنی تدبیر امور دنیا. و چه بسا "راجع به امور دینی و هدایت و ارشاد" مردم.

 

دوم

روی امر و نهی (معروف + منکر) هم آن را دخیل می‌داند؛ یعنی ارشاد و حذردادن باید بر پایه‌ی مدارا باشد و از رِفق و حُسن برخورد، مایه یگیرد.

 

سوم

بر  همین اساس امام  معتقد است در "ریاضت نفس و سلوک الی الله تعالی" انسان باید اول اهل رِفق و مُدارا باشد. استناد امام به این حدیث است که "رفق میمنَت دارد و خُرق و عُنف، شُوم است" رِفق چیست؟! معلومه خا، مساوی هست با نرم‌خویی. مدارا چیست؟! معلومه این هم؛ برابر است با معاشرت نیکو و تحمّل دیگران. ( اینجا )

 

چهارم

می‌رود روی آثار این اصل، که اگر بر فرض کسی بخواهد مثلاً "با شدّت و سلطه" کسی را به اطاعت وا دارد، امکان ندارد زیرا "قلب او همراه" نیست. مثال هم می‌زند امام، این مثال: "فتح قلوب از فتح ممالک بالاتر است". حتی "فتوحات اسلامیه در اثر فتح قلوب نظامی اسلامی بوده و اِلّا با عِده و عُده این پیشرفت غیرممکن بود."

 

پنجم

بالجمله چارچوب رِفق و مُدارا در نگاه امام رحمت الله، به عنوان یک شیوه و عقیده "در پیشرفت مقاصد، از همه چیز مؤثرتر است." بهترین نمونه برای این عبارت و تفکر آن حضرت، همان خُلق عظیم پیامبر اکرم صلوات الله است که دل همه را نرم می‌کرد، سپس مکتب را در قلب می‌نشاند. لذاست که درین کتاب برای مقاصد دینی مانند "ارشاد و هدایت مردم" اصل مدارا و رِفق از "مُهمات" شمرده شده است که "بدون آن، این مقصد شریف" طی نخواهد شد. دامنه توحید.

رُمان "یعقوب کذاب" رُمان"زندگی رؤیایی سوخانوف"

۱۴۰ بازديد ۰ نظر

 یورک بِکِر در رُمان «یعقوب کذاب» ترجمه‌ی "علی اصغر حداد" با نمونه‌خوانی خانم "مهناز مقدم" از یک نوع جنبش مقاومت در آلمان هیتلری حرف می‌زند که یعقوب قهرمان این داستان است؛ فردی دروغگو؛ البته از سرِ شفقّت. یک ترسو، اما شجاع. رُمانی دلکش هست. من هم شیفتِ کتابم و  رُمان. آنقدر اروپا -و بیشتر در آلمان- زندگی مَهیب شده بود که احزاب، میان خانه‌ها هم جدایی انداخته بودند (ر.ک: ص ۷۷) چنان شده بود فلاکت که به جای برق، شمع روشن می‌کردند و عوضِ عیان و اَیاغ (=هم‌پیاله و هم‌ساغَر) بودن با هم، مخفی از یکدیگر می‌شدند. (ر.ک: ص ۹۳) این قارّه -که علیه‌ی همه غُرغُر می‌کند- روزگاری حتی پِچ‌پِچِ شهروندان را گزارش می‌کردند؛ چه رسد به عمل و حرف همدیگر را. حالا برای همه درسِ اخلاق! می‌گذارند. شگفتا! گویی فراموش‌شان شد وقتی علیه‌ی اسکولاستیک قرون وُسطایی (=فلسفه‌ی مَدْرَسی که در آن، اصل بر تدریس در مدرسه و کلیسا بوده است) شوریدند و انسان‌خدایی را جای خداوندگار گذاشتند؛ اینک حتی ذرّه‌ای شجاعت ندارند که به همان فلسفه‌ی مدرن‌شان هم وفا کنند. تمام‌شان جانب شرّ ایستادند؛ چون خود، نخستین شَرّران عالم شدند. دامنه.

 

 

 

 

غَریوِ هیچ کس نباید به لُکنت افتد. رمان "زندگی رؤیایی سوخانوف" اثر اولگا گروشین. ترجمه‌ی خانم مینا صفّار، می‌خواهد بگوید اگر می‌گویند هنر مرده است! پس چرا ما بازم نقاشی می‌کنیم؟ رمانِ بدنوشت و زمُختی بود، اما هر طور بود خواندمش و این طوری هم فهمیدش: ← آناتولی پاولویچ سوخانوف مردی پوشالی و پیچیده است از اعضای ممتاز اتحاد جماهیر شوروی در دهه‌های ۱۹۳۰ تا ۱۹۸۵ که رمان، زندگی وهم‌آلود وی را برملا می‌کند، گویی دارد پیمان او با شیطان را کشف می‌کند. در ص ۵۸۰ رمان، بر روی این مسئله تأکید رفته است که میل به گمراه‌شدن یا گُم‌کردنِ خود، به شکلی رواج یافته است. یعنی افراد خودبه‌خود خود را از سایرین گم می‌کنند که پنهان بمانند و در دسترس نباشند. عین آنلاین و آفلاین بودن افراد. نکته‌ی دیگر این رمان این است که می‌خواهد بفهمانَد صداقتِ هنری هر کسی -فارغ از هر هزینه‌ای که می‌تواند در پی داشته باشد- در نهایت، پاداش عظیم‌تری دریافت می‌کند. زیرا از دید این کتاب، هنرمند و طراح (در هر سطح و رشته‌ای) کسی است که کاری کند تا ما (=همه‌ی آحاد بشر) این‌همه خاک و خُل (=اصطلاح عامیانه به معمای گرد و غبار، آشغال) را از جهان‌مان بتَکانیم. رمان کنایه می‌زند، نباید غَریوِ (=صدا، فغان، بانگ) هیچ کسی به لُکنت افتد. جالب این است در ص ۱۶ به نقل از مکاشفات یوحنا، باب سوم، آیات ۱۵ تا ۱۷ آمده است: «نه گرمی، نه سرد، وِلَرم هستی، پس تو را از دهان، قی می‌کنم». بگذرم. دامنه.

معنی زندگی از نظر ویل دورانت

۱۵۰ بازديد ۰ نظر

ویل دورانت (۱۹۸۱ - ۱۸۸۵) در بخش اول کتابش «درباره‌ی معنی زندگی» ترجمه‌ی شهاب‌الدین عباسی با عنوان "تمنای معنی" گفت انقلاب صنعتی غرب خانه و خانواده را نابود کرد؛ هر اختراعی قدرتمندان را قوی‌تر  می‌کند و ضعیفان را ضعیف‌تر. غرب خدا را ظاهراً ناپدید !!! کرده است. (ر.ک:  ص ۲۴) وی درین اثر این‌گونه زیبا به ضرورتِ وجود دین پرداخت که اشتباه است اگر این واقعیت را در نظر نگیریم زندگی معنوی ما همان قدر طبیعی است، که زندگی جسمانی ما. اساساً از نظر ویل دورانت وضع طبیعی بشر "امید" است نه یأس. او با قاطعیت رویه‌ی تمدن غرب را نقد می‌کرد.ویل دورانت  -همان طور که  از آن صفحه‌ی بسیار مهمش از روی گوشی‌ام عکس انداخته‌ام- باور داشت دین‌های بزرگ از دلِ نیاز انسان‌ها به این که احساس کنند زندگی‌شان ارزش دارد و سرنوشت‌شان بیهوده نیست سرچشمه گرفته‌ و شکوفا شده‌اند. وقتی چنین ایمانی که مایه‌ی دلگرمی است رو به ضعف گذارَد، زندگی کاستی می‌گیرد و از یک نمایش روحانی به واقعه‌ای زیستی!!! تبدیل می‌شود و منزلَت انسان را نابود می‎سازد. درین شرائط جسارت‌های حیاتی انسان که تحسین او را برمی‌انگیخت، تبدیل به شکّاکیت و تحقیر می‌شود و در پی آن امید و ایمان، ناپدید و ترس و تردید رویّه‌ی روز می‌شود.

 

 

 

مستزاد : اینک همان تمدن -که از خدا هیچ باکی ندارد و به قول زنده‌یاد ویل دورانت  ظاهراً ناپدید!!!  کرده‌اند- آنچه پادگان نظامی آمریکا (=اسرائیل) بر سر مردم فلسطین در باریکه‌ی غزه و کرانه باختری می‌آورد خوشحال است و جانبدار. دنیا تا این حد از معنی در زندگی تهی نشده بود که امروز شده است. غرب با این نگبت و نخوت خواهی‌نخواهی می‌پژمُرَد؛ پژمُرد فعلاً پلاسیدگی‌اش هنوز خوب بیرون نریخت. اهل فن این پژمردگی زندگی غربی و غرب‌لیسانی را دقیق لمس می‌کنند. باایمانی مانع است، تن به هر کاری بشود داد و پای هر کاری را مُهر تأیید بشود زد. دامنه.

مقداری از عمق قضیه‌ی فلسطین

۲۰۱ بازديد ۰ نظر
...
 
نوشته‌ی دامنه: به نام خدا. سلام محضر هر شرافتمند. با دو شعار آشنایید: «از نهر تا بحر» که حماس درین عبارت از مالکیت بر منطقه‌ی میان کرانه‌ی باختری رود اردن تا دریای مدیترانه از سمت غزه سخن می‌گوید. «از نیل تا فرات» که نظام اسرائیل بر اساس تورات حق تملُّک کل برای خود قائل است. می‌دانید ابراهیم نبی ع طبق دستور خدا برای رسیدن "ارض موعود"، زادگاه خود را ترک کرد. فاصله‌ی میان رود نیل در مصر تا رود فرات در عراق، یعنی هر چه سرزمین است میان این دو رود مال فرزندان حضرت ابراهیم ع است؛ البته وعده شد، قلمروی وعده‌ای.
 
خروج موسای نبی ع با قوم بنی‌اسرائیل از مصر به مقصد کنعان (=فلسطین) به علت نافرمانی و ناشکری قوم، موجب شد آنان تا چهل سال در سینا سرگردان بمانند. موسی ع درگذشت، یوشع ابن نون ع زعیم قوم شد تا این که بنی‌اسرائیل به سرزمین کنعان -فلسطین کنونی- آمدند. طالوت ع، داوود ع، سلیمان ع هر سه در کنعان پیامبری و نیز پادشاهی کردند. آیه‌ی ۲۴۷ سوره‌ی بقره پادشاهی طالوت ع است. طالوت ع درگذشت. دامادش -داوود ع- پادشاه شد. آن گاه پس از درگذشت داوود ع، سلیمان ع پادشاهی رسید. با فوت سلیمان ع فرزندش پادشاه گشت ولی اختلافات عجیبی پدید آمد. بنی‌اسرائیل دو شقّه شدند به دو پادشاهی در دو قسمت شمالی و جنوبی کنعان تقسیم شدند و ده قبیله‌ی معترض به شمال و دو قبیله‌ی یهودا و بنیامین در جنوب ماندند. بعد‌ها کنعان زیر سلطه‌ی دولت آشور در آمد. سپس در جنگ با بابِلیان، هر دو دولتِ شمال و جنوب کنعان، منهدم شدند و همه‌ی قوم بجامانده از بنی‌اسرائیل، تحت جکومت بابلیان عراق در آمدند. تا این که با لشکرکشی کوروش -مشهور به ذوالقرنین- به کنعان، آن قومِ شمال و جنوب از سلطه‌ی بابِل نجات یافتند.
 
ماجرای کنعان (=فلسطین) در تورات، انجیل و قرآن متفاوت ذکر شد. این سرزمین -که موطِن انبیای الهی‌ست- هم برای مسیحیان تقدس دارد، چون زادگاه حضرت عیسی مسیح ع است و در همین وطن توسط یهود به صلیب کشیده شد و به امر خدا از آنجا به ملکوت عروج کرد و هنوز باز نگشت. مسلمانان نیز کنعان (=فلسطین) را مقدس می‌دانند؛ مسجد اَقصی (=دورتر) قبله‌ی اول مسلمین است و نیز قدمگاهی مقدس برای حضرت محمد ص که از آن مکان معراج رفت و برگشت. همه‌ی پیروان ادیان ابراهیمی -یهود، مسیح، مُسلِم- فلسطین را حرمت می‌نهند. سازمان ملل این سرزمین را بعد از جنگ جهانی دوم با دسیسه‌ی انگلیس و فرانسه دارای دو کشور کرد فلسطین و اسرائیل. مقاومت فلسطین خواهان نابودی رژیم نژادی ارتش‌پایه‌ی صهیونیست‌ها هستند؛ اسرائیلی که حقی برای زیست هیچ فلسطینی درین خِطّه قائل نیست و به اعراب می‌گوید فلسطینی‌ها را اگر دوست دارید در خاک خود خانه و حق شهروندی بدهید. یعنی با ارتش خود سالهاست ریختن خون هر فلسطینی را مجاز و ثواب و جزوِ مأموریت الهی خود می‌داند تا بر پایه‌ی کشتار، برای خود امنیت و آسایش و قدرت ایجاد کند. یعنی: بُکُش؛ بزیست.
 
انقلاب اسلامی خواهان محو دولتی به اسم اسرائیل است که از راه اشغال و ارتش، نظام نژادی و آپارتایدی ساخت. ایران تئوری آلترناتیو (=جایگزین) هم دارد؛ برگزاری انتخابات فراگیر با شرکت تمام مردم از مسلمان و مسیحی و یهود و حتی اقلیت‌های دیگر. زیرا در فلسطین ترکیبی همه‌جوره مردم دارد، با مذاهب مختلف و گرایش‌های متعدد؛ از دینی تا لیبرال و حتی از کمونیست تا نهیلیست. طبیعی‌ترین کار برای هر شهروند فلسطین ایستادن در برابر روند زور است که زندگی آنان را سلب می‌کند و آنان را با انواع حیله کشته یا آواره. دامنه.

رمان «کهکشان نیستی» و چند رمان دیگر

۲۰۹ بازديد ۰ نظر

 

یادداشت روز دامنه

«کهکشان نیستی»

به قلم دامنه. به نام خدا. طی این ماه اندک اندک چند کتاب هم خواندم و به پایان بردم. که از هر نسخه چند نکته ارائه می‌کنم: سلام شریفان.  رُمان "کهکشان نیستی" هنوز زیر چشمان من است و چند روزی است که دارم مطالعه‌اش می‌کنم داستان زندگی آسید علی قاضی است؛ نوشته‌ی محمدهادی اصفهانی. در تهران نشر فیض فرزان در ۱۳۹۹ به چاپ رسید و عجیب این است در سال ۱۴۰۱ به چاپِ پنجاه و هفتم رسید. این اثر در ۵۵۸ صفحه تنظیم شده و نویسنده‌اش در نجف آن را نوشته است. اینک یک مسئله‌ی مهم را می‌گویم: آیت‌الله سید علی قاضی طباطبایی (۱۳۲۵ - ۱۲۴۵) هر جا و در فراغتی که در تبریز برایش میسّر می‌شد دو رکعت نماز می‌خواند و رفتنِ به نجف را از خداوند می‌خواست. (ص ۱۳) و همین شد که در سن ۲۷ سالگی به نجف رفت و آن مقام معنوی را به دست آورد و در دل انسان‌ها رفت. در واقع "قاموس معنوی" او تحت تعالیم پدر و امامقلی نخجوانی در تبریز ریخته شد. سید حسین پدرِ آیت‌الله سید علی قاضی طباطبایی ( ۱۳۲۵ - ۱۲۴۵) -که تفسیر کشّاف را هم به فرزندش آموزانْد- به او سفارش کرده بود نزد امامقلی نخجوانی (=شاگرد نابغه‌ی اعجوبه‌ی مکتب تربیتی آقامحمد بیدآبادی) آمدوشد کند و پیش او مانند کسی باشد که زیرِ درخت نشسته است و بدونِ تکان‌دادن آن، منتظرِ افتادنِ میوه‌اش مانده باشد، یعنی تا امامقلی سخنی نگفت، ساکت بمانَد که جریان فیض را به عهده‌ی او بگذارَد. روشن سازم کتاب «کهکشان نیستی» هدفش خروجیِ نفوسی آگاه، با انگیزه‌های توحیدی است. سید علی قاضی به عرفانِ بازاری مصطلح هیچ توجه‌ای نداشت. من از سرِ شوق در وادی‌السلام نجف، سر قبرش مشرف شدم و نیز کمی این‌سوتر سر قبر رئیسعلی دلواری رهبر مبارزه با انگلیس در تنگستان ایران.

شیعه به منزله‌ی عُمّال ائمه ع

۲۰۸ بازديد ۰ نظر


یادداشت روز دامنه
شیعه به منزله‌ی عُمّال ائمه ع

به نام خدا. سلام شریفان. زودِ امروز ۲ ساعت نشستم سر مطالعه‌م. آخه یکی از رفیقام که هرگز تنهام نمی‌گذارد کتاب است کتاب است؛ کتاب. امروز مجموعه‌ی اشارات آیت الله مرحوم بهجت یعنی کتاب ۶۹۶ صفحه‌ای "حضرت حجت" (عکس بالا) صبحم را طلوع داد. او در ص ۲۰۱ گفت: شیعه به منزله‌ی عُمّال (=کار گزارهای) ائمه ع هستند که خیلی بر دلم نشست. نه،نه، فقط ننشست، تکانم داد. خُب چقدر آدم سَکینَتِ نفْس پیدا می‌کند که بخواهد عامل علم ائمه‌ی خود باشد. خدایا آیا به منِ دامنه‌ی خودت ذرّه‌ای لیاقت می‌بخشی که بتوانم نام شیعه را با خودم با علم‌وعملم حمل کنم که پیشگاه جبروت و ملکوت از شَرمِ کردار و گفتار و پندارهام بر زمین افکنده بلکه سرافکنده نگردم؟! خدایا می‌ترسم ازین روزی که ائمه‌ی ما گفتند «لایُبقی مِن الاسلام الّا اسمُهُ». همین را مرحوم بهجت در ص ۲۶۰ این کتابش هشدار داد نکند روزی بر ما در رَسد که "از اسلام جز اسم باقی نمانَد". خدایا مرا با فقیهانِ پارسای عصرم آجین و عجین کن که مرحوم صاحب جواهر آن فقیه ستُرک (=باشوکت) احتمال داده اگر مصلحت اقتضا کند فقیه می‌تواند حکم جهاد دهد. و آقابهجت همین را در ص ۱۶۳ بزرگ و برجسته کرد. خدایا آن فقیه‌هایی را راهبَر و رهبرم ساز که عین امامینِ انقلاب -مرحوم امام خمینی، معظم‌رهبرم آقاخامنه‌ای- باکی از امپریالیسم نداشته و ندارند نه فُقها که ساکتندُ در ترس راحت! فقط رُل دانای کُل را بازی می‌کنند گوشه‌ای خزیده‌اند اسلام و مسلمین را به راحتیِ خودشان، فروخته می‌فروشند! آخر چگونه از غزه یاد نکنم که مقاومت و مردم آبروی اسلام و مسلمین شدند.

چپ یعنی چه؟

۲۱۰ بازديد ۰ نظر

هر جریان فکری که دارای این چند ویژگی باشد در اصطلاح سیاسی چپ محسوب می شود. نسبت به مسائل روز واکنش قاطع نشان دهد. نسبت به مسائل فکری کنش فعالانه بروز دهد. اگر دینی است عقل و نقل را با هم بخواهد. در جای خود دست به قیام بزند و چریک شود. سازشکاری را کنار بگذارد. پیرو محض نباشد. تفکر انتقادی داشته باشد. با دولت های زورمحور جهان به مخالفت برخیزد. فلسطینی بماند و با اسرائیل در هر شرائط مخالف باشد و آن را نامشروع بداند. آمریکا را شرّ جهان بداند. تقریبا" تفکر سوسیالیستی داشته باشد. نظام سرمایه داری را سیستم چپاولی بداند. مقلدمحور نشود. شرع و عقل را با تفسیر واحد نخواهد. سیّال بودن فهم را قبول دارد. در گرایش دینی روی متن فکر می کند، نه روی گوینده ی متن. در اغلب مسائل حاد، تندرو باشد، نه کُندرو. حتی اگر سیصد و چهارده نفر بودند دست به میارزه بزند که فیدل کاسترو و اِرنستو چه گوارا با همین عدد، انقلاب کوبا را از کوه ها رهبری کردند و پیروز شدند. چهره های روشنفکر مترقی را قبول داشته باشد. با چهره های دولتمرد نظام های سرمایه داری عمیقا بستیزد. روی اقتصاد، به مساوات و عدالت و توزیع عمومی توجه کند. مردم را در هر جا کمک کند. درآمد خزانه ی ملی را برای عموم بداند. از ملی شدن بسیاری از امور دفاع کند. در نهضت های آزادی بخش جهان حضور یاید. همیشه در پی تغییر باشد و چندین مورد دیگر. در آخر خالی نگذارم در مجلس انقلاب فرانسه، سمت چپ پارلمان نیروهای انقلابی می نشستند و مواضع تند و تیز نسبت به فساد داشتند و سمت راست آن نیروهای محافظه کار می نشسند که هموراه خواهان حفظ وضع موجود بودند. واژه چپ و راست از آن پارلمان وارد ادبیات سیاسی جهان شد. منظور بنده از چپ در ایران این جریانی که خود را اصلاح‌طلبان نام گذاشت نیست. چپ به معنای وسیع آن است. مثلا" درین قاعده که ترسیم کردم: شهید چمران، شهید حاج قاسم، شهید بهشتی، مرحوم منتظری، آیت الله آقای خامنه ای مظاهر مهم چپ در ایران هستند. و مرحوم رفسنجانی، مرحوم مصباح یزدی، مرحوم مهدوری کنی، آیت الله ناصر مکارم شیرازی، آیت الله جوادی آملی از مهمترین مظاهر راست. پایان. سینصاد خدابنده. عکس ازین منبع.

سازوبرگِ دِهشتِ غرب بر سر ملت

۲۱۶ بازديد ۰ نظر

...

یادداشت روز دامنه (۴)
سازوبرگِ دِهشتِ غرب بر سر ملت

به نام خدا. سلام شریفان. آنچه با مدل‌های نو و سازوبرگِ‌های دِهشتِ بر سرِ ملت در غزه ریخته می‌شود از زرّادخانه‌های مدرن و شیک همان قاره‌ای دروغگویی ساخته و هدیه‌ی اسرائیل -این بچه‌کوچولوی نُنُر غرب!- می‌شود که خودِ آمریکا (=اتازونی) قاره‌ی سرخپوستان را هم، هم‌اینان کشف کرده و دزدیده‌اند؛ اروپا. جایی که رئیس‌شان بورِل می‌گوید فقط ما باغ! هستیم بقیه‌ی جهان جنگلی وحشت. بله؛ شما باغ! هستید البته از نوع بَغی و باغی! یعنی طغیانگرانی عصیانگر در برابر حقوق خدا و خلق خدا. شما هیچی از حقوق بشر سرتان نمی‌شود، تنها فکر شما همان سودِ و ارزش افزوده‌ی!! خودتان استُ زیان رساندن به سایران و بسط فساد در میان ملل جهان. اسرائیل به قول خانم هانا آرنت فیلسوف شهیر یک "شرّ تامّ" است. و به تعبیر من یک اُستانِ منفصل از اروپا برای نمایندگی جهت ایجاد نزاع و نقار و کشتار در خاک ما مسلمین. اما بدانید این دولتِ جعلیِ بناشده بر خاک مردم بومی فلسطین، با مردمِ مثلاً یهودی‌ی آورده‌شده از روس و اروپا و سایر جاها به این جا، هرگز برین خاک برای ارض موعود کذایی! روی آرامش برای صهیونیست‌نشین‌ها نخواهد آفرید و خود این حکومت نژادپرست و اشغالگر، پریشان‌حال به احتضار خواهد رفت و فرتوت در بستر مرگ خوفناک خواهد پوسید. سنت خدا را چه دیدید؟ نیز عزم مقاومت در بازپس‌گیری سرزمین مادری و رشادت هوشمند هر چریک فلسطین را که خط‌دهنده‌ی مبارزات جهان بودند از هفت سال پیس تا الآن. به خاک مَذّلت نشانده شَدید آهای اروپای فاسد و حامی سرسختِ ستم و خونِ بی‌پناهای فلسطین واقع در باریکه‌ی غزه.
 
گفته باشم! بهراسید از حمله‌ی ویرانگر سپاه به دیمونا مرکز توسعه‌ی تسلیحات کشتار جمعی رژیم‌ صهیونیستی که با پول شما زرّادخانه‌ای شده برای افزارآلات جنگ. سپاه این حمله‌ی سرسام‌آور را تمرین کرده است. عکس بالا همان تمرین سپاه‌ی عزیز ماست. دست بردارید از این‌همه قساوت علیه‌ی مردم که در خانه‌های خود بمباران می‌شوند آن هم بمباران از هوا که نشان ترس در جنگیدن در جیهه‌ی نبرد است. ماها هم در خطوط با صدام مورد حمایت شما هشت سال جنگیدیم همان صدامی که به جای درافتادن با رزمندگان دزفول را آماج موشک قرار می‌داد و شهرها را و اسکله‌ها را و حتی بمب‌های شیمیایی اهدای شماها را. رسوای عام و خاص‌اید اروپا (=مادرِ آمریکا)

شب‌های مدرسه فکرت

۲۱۵ بازديد ۰ نظر

دامنه‌ی توحید

شب مدرسه فکرت

 

 

شب‌های مدرسه ( ۱ ) نوشته‌های دامنه به خط توحید


زنی بی‌قرار با ذهنی فرهنگ‌زده و لَحن و لُغاتی سطح‌بالا با من مصاحبه کرد و با حالتی انگار خصوصی گفت بسیاربسیار اهمیت دارد که افرادی شایسته در خارج از کشور معرّف «ما» باشند.


اشاره به این است که: گزینش و استخدام کارمند و معلم در انگلستان در گزینش معلم و کارمندان سختگیر است که جان فاولز برای مصاحبه‌ی معلمی در خارج از کشور رفته بود پیش این مصاحبه‌گر زن در مرکز یک گزینش در انگلستان.


منظور به این است که: هر کس از طرف دولت انگلستان برای شغلی به خارج می‌رود شرط گزینشش این است باید حامی و معرفی‌کننده فرهنگ انگلیسی شود.

 

از میان رمان‌ها و آثاری که خوانده‌ام. دامنه. این مورد ← رُمان «مَجوس» صفحه‌ی ۹۶ اثر جان فاولز. برگردانِ پیمان خاکسار. شب: دامنه و مدرسه.

 

 

شب‌های مدرسه ( ۲ ) نوشته‌های دامنه به خط توحید

 

کُنجکاوی او مُسری است. عین ورق‌های قلع، بَراق. زن و شوهر (اِشلی + مِت) ارزش زیادی برای جزئیات! زندگی قائل‌اند. مثلا" لباسِ رو باید مماثل (=یکسان، مُساوِ) لباسِ زیر باشد. اما حُسن هم دارند: خالی از هدفِ شَریرانه‌اند.

 

از میان رمان‌ها و آثاری که خوانده‌ام. دامنه. این مورد ← رُمان «کتابفروشی ۲۴ساعته‌ی آقای پنامبرا» صفحه‌ی ۲۶ تا ۳۸ اثر رابین اسلوان، برگردانِ سید سعید کلاتی. شب: دامنه و مدرسه.

شیخ صادق لاریجانی کجا و آیت الله مرحوم شیخ محمد کوهستانی کجا؟!

۲۱۱ بازديد ۰ نظر

یادداشت روز دامنه (۱)

واعظ غیر متّعِظ آیا؟؟؟!!

به نام خدا. سلام شریفان. در شهر بهشهر حجت الاسلام آقای شیخ صادق لاریجانی -رئیس مجمع تشخیص مصلحت نظام- صبح ۱۲ .۷. ۱۴۰۲ در اولین کنگره‌ی ملی بزرگداشت آیت الله مرحوم شیخ محمد کوهستانی سخن راند. از چی؟! از "زُهد" کوهستانی، که حتی خواست "باید الگوی ما باشد" چرا؟ خودش جواب داد: چون آن عالم دین " در کنار علم، طلاب را به تربیت اخلاقی و تهذیب نفس سفارش می‌کرد و بر زندگی اخلاقی طلاب اهتمام داشت." و نیز از حالات آیت‌الله کوهستانی خبر داد: "خلوت با حق تعالی″ که ″رفیق بودن با خداست." و " بسیار سوره‌ی مزمل می‌خواند" و ″نماز شب را مهمترین اصل" می‌دانست.

خُب این از شِمّه‌ی حرف وی در بهشهر، اما پیش‌تر ازو و ژرفت‌تر ازو، زُهد را آیت الله مرحوم مصباح یزدی رهبر معنوی آقای شیخ صادق لاریجانی، که در دفتر رهبر معظم در قم کلاس مستمر می‌گذاشت در جلسه‌ی سی‌ونهم "کلید همه‌ی خوبی‌ها" اعلان کرد؛ سه‌شنبه ۸ تیر ۱۳۹۵ و آن را "بی‌اعتنایی به دنیا" تعریف نمود و همچنین "محبوب‌ترین زینت‌ها نزد خدا" و خودِ لفظ «زاهد» را به معنای "بی‌رغبت" گرفت. اِستنادش هم، آیه‌ی بیستم سوره‌ی یوسف بود: وکانُوا فیه مِنَ الزَّاهِدینَ: برادران یوسف نسبت به یوسف زاهد بودند؛ "یعنی نسبت به یوسف میلی نداشتند". و حتی در آن جلسه، زهد را پیش‌زمینه‌ی «حکمت» معرفی کرد نیز گفت زاهد "خیلی به دنیا دل نمی‌بندد و از آن اعراض می‌کند". به فرموده‌‌ی امام علی (ع) زهد با این دو کلمه از قرآن تعریف می‌شود؛ لِکیلا تَأسوا على ما فاتکم ولا تَفرَحوا بِما آتاکُم. پس زهد آن است که اگر چیزی از امور دنیا از دست‌تان رفت، ناراحت نشوید، و اگر نعمتی دنیایی به دست‌تان رسید، خیلی شاد نشوید.

حالا جناب حجت الاسلام آقای شیخ صادق لاریجانی شخص خودش از دید عمومی -شاید اکثر آنان- نه به خُلق مرحوم شیخ محمد کوهستانی روستای کوهسانِ بهشهر رفته است و نه خویِ مقتدای تئوریسینش آیت الله مرحوم محمد تقی مصباح یزدی. بارها مردم را معلوم کرد برای پست و مقام و سلطه و دنیاداری و نیز دِروی مخالفان فکری سر از پا نمی‌شناسد. دست‌کم به خودش نمی‌آد از کوهستانی حرف! بزند ولی طوری دیگر عمل کند. نمونه‌های فراوانی هست که نشان داده است برای صندلی سلطه حاضر است ایده‌های فکری را ترک کند ولی صندلی را نه. با این همه دامنه ازش متشکر است تا بهشهر رفت کوهستانی را لااقل کمی لمس کرد. آن آینه‌ی انسانیت و کوه زهد کوهسان را که در زبان مردم و متدینان به صمیمی‌ترین لفظ: «آقاجان» شهرت یافت. عکس قبرش را در مشهد مقدس که بودم انداختم و صدر متن گذاشتم. بیتش هم در کوهسان رفتم البته سنم قد نمی‌داد خودش را درک کنم، پیش پسرش حاج شیخ اسماعیل کوهستانی من باب تبرک رفتم چند بار که او هم مدتی قبل به رحمت خدا رفت. برگردم سرِ صدرِ خط: واعظ غیر متّعِظ آیا؟؟؟!!

زنان فاضله زنان صالحه

۲۱۷ بازديد ۰ نظر

 

زنان فاضله ، زنان صالحه

نوشته‌ی دامنه: به نام خدا. سلام شریفان. مطالعه‌ی این دو کتابِ «زنان فاضله» و «زنان صالحه» اثر آیت الله مرحوم سید نعمت الله حسینی کهلائی قیداری زنجانی خیلی وقتم را گرفت. هر چه هم می‌خوانم مگر تمام می‌شود. هر چه هم جلوتر می‌روم نمونه‌هایی از زنان مطرح، شرح حالشان تشریح می‌شود که هر کدام داستانِ مطوّل خود را دارد. بهتر دیدم در معرفی این دو کتاب به این چند سطر در سه بند از برداشتم بسنده کنم:
 
این >جاحظ در کتاب "البیان والتبیین" نوشت روزی یکی از اُمراء عرب کودکی دید که به مطالعه‌ی کتابی مشغول است، فریاد برآوُرد که شرم بر تو باد! سواد شغلِ آموزگاران و گدایان است!
 
یا >مثلا" در جاهلیتِ مقارنِ اسلام مطابق نقل واقدی، در مکه موقع بعثت حضرت رسول ص فقط هفده نفر از قریش سواد داشتند.
 
یا این >آخرین شاعر بدَوی عرب -ذولرمه- باسواد بودنِ خود را پنهان می‌کرد و می‌گفت قدرتِ نوشتن در میان مردم، بی‌ادبی شِمُرده می‌شود.

اما اسلام آمد و گفت: بخوان، بدان‌. یعنی علم و عمل. آگاهی و ایمان.

چهار عنصر و اسماء الهی

۲۱۰ بازديد ۰ نظر
به قلم سلمان صالحی. سلمان صالحی هستم -۲۳- چهار عنصر. صحن سلام و عرض ادب و احترام. شاعران وقتی از دین‌شناسان هم باشند عقیده را نیز به نظم درمی‌آورند. مثل همین بیدل دهلوی؛ که عبدالغفور آرزو در "انسان کامل از دیدگاه بیدل و حافظ" (ص ۱۷۹) از بیدل هم شعر سراغ داده و هم تطبیق چهار عنصر با اَسمای خدا. جل جلاله. بیدل هر یک از چهار عنصر حیات را در پرتو اسمی از اسامی خدا تبیین می‌نماید. این طور: آتش ==== اسم قابضِ خداوند. باد ==== اسم حیّ خداوند. آب ==== اسم مُحیی خداوند. خاک ==== اسم ممیت خداوند. من .سلمان صالحی. عین عارفان معتقدم "نور شد هر چه نار کرد صعود / نار غیر از هبوط نور نبود" و این از آن روست که "هر اَدا صد مقصد است اما اگر دل پی برَد / هر سخن صد معنی است، اما کجا فهمَد کس"

از میلاد تا معاد سرنوشت انسان

۲۱۲ بازديد ۰ نظر
      
 
انسان

از میلاد تا معاد

به قلم دامنه: به نام خدا. سلام. این روزها دارم این کتاب دوجلدی را می‌خوانم : «انسان؛ از میلاد تا معاد» اثر آیت‌الله سید نعمت‌الله حسینی کهلائی. یکی را تمام، دومی را از نصفه عبور کردم. یادداشتی پیش خود بر اساس بینش آزادم سحر روی ورقه نوشتم همان را خلاصه‌تر این صحن می‌گذارم. خُب، زندگی کاشت است و برداشت. سرانجامش هم احتضار است و احضار. همه باید پیش خدا حاضر شویم. بنده برین نظرم دنیا که باشی باید بگویی: "با چراغِ عقل راه خویشتن یافتم <> در شریعت تابعِ قرآن و عقلِ کُل شدم".

 

اشعاری را به امام علی ع نسبت می‌دهند که برگردان می‌کنم: مردم چهار دسته‌‌ی جدایند؛ حالاتشان، هر یک روشن: دسته‌ای، دنیایی تلخ دارند، آخرتی شیرین. دسته‌ای دنیایی پُرمَسرّت دارند ول از آخرت بی‌بهره‌اند. دسته‌ای هر دو را به چنگ آوردند. دسته‌ای درین بین ضایع شده‌اند؛ نه این دارند و نه از آن برخوردارند. همان امام هُمام می‌آموزاند که ای بشر تو خاکی هستی، صفات و اخلاق جمع کن؛ زیرا انسان به کرده‌های خود قضاوت می‌شود؛ یا نکوهش یا ستایش. درین میان از نظر حضرت علی ع چهار چیز از هر چیز بیشتر بشر را بالا می‌برَد: حلم. علم. عطا. احسان. که همه‌ی این چهار صفت مورد اشاره‌ی امیرالمؤمنین علی ع در چیزی یه اسم ایمان تجمع دارند. فقط حِلم را یک کمی توضیح دم. حلم یعنی آهستگی. یعنی روان آدمی پیوسته آرام باشد. مثل شتُرِ آرام که یک کودک هم اگر اَفسارش را مهار کند تا چندین کویر را آرام‌آرام می‌پیماید و به‌هم نمی‌ریزد.

 

هان! دنیا به کدام مسیر است؟ به مسیر خودِ دنیا؟ نه، هرگز. ما که مبداء و معادی هستیم، دنیا را منتهی به آخرت می‌دانیم. دنیا آزمایشگاهی‌ست در مسیرآخرت. آخرش قیامت است، قضاوت است، حشر است، نشر است. لفّ است. چِشش هست، یا عذاب یا پاداش. گمشدگان مزرعه‌ی دنیا اگر به ندای اهدنا الصّراط اجابت ندهند آن اَعدا اَعدُو (دشمن‌ترین دشمنانش یعنی نفسِ سرکش) می‌پّرد میدان، حُقه می‌زند و حق و حَقه و حق‌گویی را به سرقت می‌برَد. خدایا: "مرا در روز مِحنَت یار باید <> وگرنه روزِ شادی یار بسیار" ختم کلامم: "یا رب کجاست [کجاست کجاست] مَحرم رازی که در جهان <> دل شرحِ آن دهد که چه دید و چِها کشید. ممنونم از عزیزان کتابخانه‌ی یادگار امام قم که برای ما این نعمت عُظما را فراهم ساختند که از آنان کتاب به امانت گیریم

تشریفات زائد در مراسم حرم امام راحل

۲۱۶ بازديد ۰ نظر

به نام خدا. سلام. این دو حجت الاسلام، به ترتیب مقام رسمی: سید ابراهیم رئیسی و سید حسن خمینی- به خاطر یک رسم تشریفاتی در حال فاتحه‌خوانی در درون مقبره‌ی مرحوم امام هستند که همین پنجشنبه‌ی اخیر شکل گرفت. اصل سرِ قبر رفتن برای مسلمین یک سنت ممدوح است و مردم هر هفته خود را به قبرستان‌ها می‌رسانند کنار قبور قرار می‌گیرند که هم ادای احترام کنند و هم آلام خود بکاهند و هم عبرت و توشه برای پدیده‌ی حتمی‌الوقوع معاد برگیرند. کنار این هم، مزارها یک محل برای دید و بازدید هم شده است و مردم پایان هر هفته آنجا به هم برمی‌خورند (محلی: دیم به دیم) و خودبه‌خود یک صله صورت می‌گیرد که حُسن انجام کار را نشان می‌دهد. اما در حرم امام هر بار -و سالی به تناوب چنیدن بار- مقامات بالا سرازیر می‌شوند به آستان، مراسم تشریفات برای قدوم‌شان اجرا می‌شود و ساعاتی زیاد صرف حضورشان، که من این رسم را یک کار زائد و بدعت می‌دانم. این کار معمولا" برای پیمان‌بستن (تحت عنوان: تجدیدمیثاق با امام راحل) صورت می‌گیرد. می‌شود تشریفات را کنار گذاشت و یک تن به نمایندگی، شرکت کند تا سمبولیک‌بودن ادای احترام به بالاترین مقام مذهبی- سیاسی انقلاب و نظام مرحوم حضرت امام رعایت شود تا حرمت آن مؤسس عظیم‌الشأن نظام مصون بماند. این که دسته‌دسته روانه‌ی حرم می‌شوند جز هدردادن وقتِ خدمت نیست. خصوصا" کلانشهر تهران که از کجای شهر بخواهند وارد حرم شوند کمِ کمش فقط یک ساعت و اندی باید در مسیر باشند. بدتر این که رسم شده درِ ضریح حرم را هم باز می‌کنند مقامات داخل مقبره می‌شوند. این کار اگر لازم هم باشد همان یکی دو باری که رهبری معظم حضور می‌یابند، بسنده می‌کند، دیگر لزومی ندارد بقیه‌ی مقامات، اوقات متعلق به مردم را صرف این کارهای تشریفی و تبلیغی کنند. درین عکس (مندرج متن) من سه حرف مطرح می‌کنم: یک: آق سید حسن خمینی متولّی حرم با این رسمی که مقامات پیشه کردند مجبور است سالی چندین بار دست به چنین کاری بزند که تصنعی‌بودن آن تقریبا" محرز است و هدردادِ وقت هم رویش اضاف‌بار. دو: گمان نکنم حتی در این جور مواقع که در معرض دید هستند حتی یک آیه را بشود با حضور قلب و قرائت واقعی خواند. البته نفس کار مقدس است ولی برای این لحظات مُخل عمل اخلاص است. کاری به صحنه ندارم کلیت کار صوری مد نظرم هست. سه را هم کشکولی به سر کنم: یک خوبی دارد این آمدوشدهای صوری: قهرهای سیاسی!!! را مجبوری با هم -ولو جلوِ دوربین آن هم دقایق عرق‌ریزان- آشتی و جور و دوست و قربان صدقه‌ی هم! نشان می‌دهد. دامنه.

گردشگری حَلال

۲۲۰ بازديد ۰ نظر

به نام خدا. سلام. نیامده به صحن، نخورده صبحُنه روزنامه آمده خونه؛ "مواجهه‌ی اقتصادی" چاپ امروز: (۲ شهریور ۱۴۰۲) سوژه برام گشود و کارم را یکسره کرد و خلاص؛ یعنی این خبر رونق گردشگری حلال با حضور اندونزی‌ها به ایران. ایران دیدن دارد. دست‌کم به دو علت: یکش این است: ملتش در طول نفس‌کشیدن روی این سرزمین کهن، بهترین تمدن و آرایه آفریدند و جاهایی سر به فلک، به سوی آسمان راست کردند که اینک هر کدام از بناها را سر راست کنی ببینی کلاهت از پسِ سرت می‌افتد. چرا این‌همه بلند می‌ساختند؟ زیرا می‌خواستند عُلوّ خداپرستی را نشان دهند به احترام تصور می‌رود خدا فقط در بالا است؛ یعنی استعلاء. و دُوَش هم این: جمهوری اسلامی مردم جهان را شگفت‌زده کرده است پس می‌آیند که پس نمانند و ببینند این مردم چرا با این‌همه دشمنان سخیف، خفیف نمی‌شوند و زبانزد مانده‌اند. سخت معتقدم محیط مسلمین باید مقدس نگه داشته شود. مگر خداوند در سینای طور آن هم پای خاک و به محلی: انارکوپّه‌ی کوه به موسای کلیم ع نفرمود ازینجا به بعد نعلین را درآوَر. دوازده‌ی طه:"...فاخلَع نَعلَیکَ اِنَّکَ بِالوادِ المقدَّسِ طُویً" کفش‌های خود را بیرون آور، که تو در سرزمین مقدس طوی (=جلگه دامنه‌ی آن کوه) هستی. خلع کن کفشت را از پا؛ مکان، مکان مقدس است. محیط مسلمین هم حرم است در حرم بی‌نزاکتی موقوف. برگردم روی عنوان ستون روزم: "حَلال"، حِلِ آن یعنی بازکردن گِره. فقه آن یعنی گشایش دری که بسته و ممنوع بود. لغت اجتهادی آن هم  جایز است. داخل محیط مسلمین هر چه رخ هم باید رنگ "جایز / یجوز" به خود زنَد. دامنه.

چاپچی!!!

۲۱۴ بازديد ۰ نظر

چاپچی!!!به نام خدا. سلام. اخیرا" جناب محمدتقی چند متن نوشت برای قبح دروغ. قوت هم داشت در بیان قباحت آن. به امتداد آن می‌نویسم توی محل ما به هر کسی که رفتاری دروغ‌بافانه داشته باشد چاپچی!!! می‌گویند. حکمتش این است چِنین فردی زان رو چُنین اطلاق می‌شود زیرا نه تصادفا"، نه دفعتا"، نه یکی دو بار دروغ‌زدن، بلکه خُلقی اساساً دروغگو پیدا کرده است، لذا دروغ "چاپ" می‌کند که عقل دیگران را بچاپَد و خود دانای در خبر مهم محل جا زنَد. بافتش لبریز شد از ساختِ دروغ و چاپ و انتشار آن در لا به لای دیدار با مردم. بعد هم، چنین افرادی را هم اگر پیدا کنند و سخنی ازو بشنوند به همدیگر حالی می‌کنند و با گوشه‌چشم اشاره و شاید هم چشمک زنند که: هِچ چی، وِل هاکون وِ رِه؛ وِه چاپچیه!!!

 

بنده چند سال پیش برای یک مؤسسه‌ی غرب‌شناسی، کتابی نوشتم با عنوان «فلسفه‌ی سیاسی نیکولو ماکیاوللی» که در آن، دو کتاب نظریه‌پردازی اصلی ماکیاوللی (یکی به اسم "شهریار" و  دیگری "گفتارها") را مورد تجزیه‌وتحلیل قرار دادم. او "شهریار" (به زبان ما شاه و پادشاه) را مجاز می‌داند به نفع مصلحت کشور و قدرت حفظ میهن، از فریب استفاده کند: جمله‌ی شاهکارش این بود که من در ص ۳۷ کتابم آوردم:

 

«به هنگام لزوم، اعمال قدرت و به کارگیری فریب، عینِ عدل است».

 

خُب، در داخل اصل فریب، همه‌چیز عنداللزوم جای می‌گیرد. از دروغ تا بزک و باغ (اون باغ نا) و بزِه. البته او "شهریار"ی را می‌پسندید که به قول خودش "خویشتن را با زمانه سازگار" کند. بگذرم زیاد شد. فقط از غزالی (مشهور به ابی حامد یا امام محمد) بگویم که مدّ نظرم نگاه او هم بود که این عالم اهل سنت دروغ را این‌گونه جایز و نیز منع می‌کند که "دانشنامه‌ی جهان اسلام" (یک منبع مطمئن برای استنادات و دانستن‌ها) آن را در فصل "دروغ" نقل نموده است: "اگر بدونِ بیان دروغ نتوان به یک هدفِ واجب دست یافت، دروغ واجب است؛ اگر بدونِ بیان دروغ بتوان به هدف شایسته‌ای دست یافت، دروغ حرام است." غزالی ( ج ۲، ص ۸۲ - ۸۵) سخن غزالی را سه چهار بار باید خواند تا شرط فلسفی و روان‌پیایی وی را کشف کرد.

 

برای این که متنم اَبتَر نماند این پیوست را هم ضمیمه کردم:

 

شیخِ مهم و مرجع موثق و صدّیق مباحث دینی من شیخ اجل سعدی هم در گلستان، باب اول" در سیرت پادشاهان" حکایت شماره‌ی ۱ گفته است: "و خردمندان گفته‌اند: دروغی مصلحت‌آمیز به که راستی فتنه‌انگیز." اما بروم سراغ دو امام هُدی: امام عسکری (ع) دقیق ریشه را برملا ساخت: «همه‌ی بدی‌ها را در منزلی جمع کردند و کلید آن را دروغ قرار دادند.» از امام صادق ع (در بحار‌الانوار جلد ۷۲ صفحه‌ی ۲۳۶) نقل گردیده است که: «دروغ ناپسند است مگر در دو چیز؛ شرّ ظالمی را از خود یا بنده‌ی مؤمنِ خدا دفع کند و میان افراد اصلاح و صلح برقرار کند.» سعدی هم برای همین علت، جواز موقت صادر کرده است؛ تصادم "مصلحت و فتنه". دامنه.

فُرادا در نماز و فُرادا در دین!!!

۲۱۴ بازديد ۰ نظر

به نام خدا. سلام. امروز جمعه (۲۰ مرداد ۱۴۰۲) متنی دیدم (در زیر، پیوست می‌شود) که مرا از حتم در فُرادا در نماز به فَحص در فُرادا در دین بُرد. می‌شود از فُرادا در نماز به فُرادا در دین هم رفت؟!!! اگر سخت نیست اول می‌شود متن پیوست را خواند بعد آمد بالا به ادامه‌ی متنم. حالا با متنم بیا: مأموم (=نمازگزارِ پشتِ سرِ که به امام‌جماعت پیوسته باشد) در نیّت نماز، انسانی مستقل است و فردی شخیص و آزاد و مختار، ولی در اَشکال دیگر آن، تابع حرکات و سکَنات امام‌جماعت، نه البته از سرِ تقلیدِ نابینا بلکه همآهنگی و انسجام و وحدت و توحید در توحُّد و تشهُّد و تعبُّد؛ از شروع تکبیری که اِحرام است (به درون‌رفتن نماز)  تا وقت سلام که اِتمام است (بیرون‌زدن از نماز) نه می‌تواند ازو پیش بیفتد و نه چندان پس. به قول معروف و عامیانه نعل به نعل او باید بیاید؛ مو به مو، گام به گام، پا به پا. جزء به جزء، که بجز ندارد! تا وقتِِ تمام و سلام. زیبایی نماز را ببین: با تکبیر و حواس و هواس‌جمع‌شدن به خدا، آغاز و با سلام و درودفرستادن به سه کس (نبی ع، صالحین، عموم مؤمنین)، تمام؛ آداب ازین بهتر؟! حالا درین مقررات فقهی نماز، هم امام تکالیف دارد و هم مأموم. هم امام چارچوب دارد و هم مأموم. هر کدام به محض واردشدن به این عبادتِ جمعی، نسبت به هم حقوق متقابل به گردن می‌گیرند و بدهکار و مرهونِ هم می‌شوند. مثلا" امام باید نگاه به اَضعَف کند و نمازش را باید با رعایت سالمندی و یا ضعفِ بدنی ضعیف‌ترین نمازگزار تنظیم کند. مثلا" نیاز نیست در نمازش بعد از حمد، سوره‌های پرآیه بخواند و یا در اذکار، برود سمت و سراغ الفاظ بعید و غریب و طویل و عجیب. همین که کهنسال، یا بدحال و یا خردسال که به نماز پیوست، او باید رعایت حالِ آنان را معیار وقت و حد و اندازه‌ی نماز کند و برای نشان‌دادنِ سواد یا تسلط خود، مَباید دست به مانور بزند و ذکرها و عبارت‌های پیچیده را در ستون‌ و رکن و فروع و مستحبات آن وارد کند که به جمع بفهمانَد که چقدر بلد است!!! لذاست مأموم حقِ خروج از نمازِ پیشنماز را دارد، در جاهایی که خودِ مراجع تقلید معلوم کردند و جایز. آن هم اجاز‌ه‌ی فُرادا از نمازی دارد که پیامبر ص خود صریحا" فرموده یک نمازجماعت با چهل سال نماز فُرادا برابر است. (مندرج در عکس)

 

امابعد؛ در دین. در دین اما، فُرادا‌سازی امری پیچیده‌تر است، خطیرتر است از دیرباز تا امروز برجسته‌ترین فرد جامعه به لحاظ پُست مذهبی -یعنی مرجع تقلید- نیز، هر جا خواستند، قصد فُرادا می‌کردند و می‌کنند. پشتِ مقتدا و مرجع‌عام و یا امامِ جامعه، نمی‌آمده و نمی‌آیند. این فُراداسازی‌ها در دین، چون موجبات تفرق و نفاق و نقار می‌شود و نقوذ دشمنان دین را فراهم می‌سازد یا شرعا" یا عرفا" یا مصلحتا" احتمال می‌دهم سزا نباشد هیچ، خطا و خبط و غلط و شاید حتی ذنب لایُغفر!! هم باشد. البته این بحث، سنگین است. واسه من، بس باشد همین ذرّه. در قیام امام حسین ع هم خواص خواص خواص قعود کردند و نیتِ خالصِ!!! فُرادا، نه پیوستن و اقتدا به حضرت مقتداء آقا اباعبدالله سلام الله. بگذرم. دامنه. ولی حیف است این را الصاق نکنم، این :←

امام صادق ع فرمودند: روزی پیامبر خدا ص نماز ظهر و عصر می‌خواندند، ناگهان دو رکعت آخر نماز را سبکتر خواندند. اصحاب پس از ادای نماز سؤال نمودند که «آیا دستور جدیدی آمده؟» فرمود: برای چه؟ گفتند:- چرا دو رکعت آخر نماز را سبکتر بجا آوردی؟ فرمود: مگر فریاد -گریه- کودک را نشنیدید؟!

حدیث‌نگار

به نقل از:

وسائل الشیعه

(جلد ۵ ، ص ۳۶۹)

 

 سخن پیامبر ص که یک نمازجماعت با چهل سال نماز فُرادا برابر است

سخن پیامبر ص:

یک نمازجماعت با
چهل سال نماز فُرادا برابر است

اینک پیوست متنِ نقلی؛ عینا" بدون دخل و تصرف و توضیح:

 

«آیت الله خامنه‌ای به استفتاء درباره‌ی «وظیفه‌ی مأموم هنگام اشتباه امام در قرائت» پاسخ گفتند.»

 

"پرسش: اگر امام جماعت در قرائت حمد و سوره سهواً آیه‌ای را نخواند یا اشتباه بخواند و متوجه سهو خویش نشود، اما مأموم متوجه شود، در این حالت وظیفه ماموم چیست؟"

 

"پاسخ: اگر مأموم قبل از رکوع متوجه اشتباه امام شود، می‌تواند به نحوی امام جماعت را متوجه اشتباه کند والا باید نیت فُرادا کند و خودش قرائت صحیح را بخواند و نماز را ادامه دهد. اما اگر بعد از رکوع متوجه اشتباه شود، نماز به صورت جماعت صحیح است." منبع.

چنان زی که مور از تو نبوَد به درد

۲۱۹ بازديد ۰ نظر
به نام خدا. سلام. نمی‌شود ایرانی بود ولی اهل شعر و شاعرش نبود؛ ایران هستُ شعر و شاعرانش. مثلا" اسدی توسی. واقعا" چه محشری گفت در "گرشاسپ‌نامه" بخش قضیه‌ی قباد:
 
"چنان زی که مور از تو نبوَد به درد
نه بر کس نشیند ز بادِ تو گَرد"



 
در برخی از منابع و نُسخ آمده است «نه بر کس نشیند ز تو باد و گرد» که من، همان اولی را بهتر و صحیح‌تر می‌بینم. شرح کنم؟! باشه چشم به روی دیده. اسدی، چونان کتاب، آن "یارِ مهربان" که "پند"مان می‌دهد "فراوان" پندش درین بیتِ افخم این است زیستنی برگزین که کوچکترین ذره هم (مور و مورچه و ملخ) ازت آزار نبیند، چه رسد به سایر که اشرفِ مخلوقات است. حتی بادی هم بر فرض ضرورت، برافراشتی باز نیز مراقب باش غبار و گَردَش، گِرد احدی ننشیند. شاید بتوان قول حافظ را درین جا ثبت برابر با سند آوُرد که آن حافظِ قرآن و مفسر منظوم آن، معجزه‌آسا در سهل و ممتع (ظاهرا" آسان اما به واقع ناممکن و دشوار) فرمود:
 

"فرضِ ایزد بگزاریم و به کس بد نکنیم
آن چه گویند روا نیست نگوییم رواست"

 
یعنی باید دید واجبات خدا (=به قول حافظ: فرض ایزد) چیست همان را برگزار کنیم؛ نماز، اخلاق، اعمال، خلاقیت، خدمت و... چه کار داریم بدی پیشه کنیم؛ وقتی خدا و پیامبر و امام و عالم و دانشمند و مَهتر و حکیم و رحیم و زعیم مثلا" فرمودند چنین کاری خطاست و چنان امری ناروا، چرا باید زور گفت و رواش پنداشت. صائب خوب گفته، تبریزی را می‌گویم که شاعر شهیر در اصفهان بود: "دیده گر بینا بوَد، هر روز روز محشر است" مصرع اولش این است: «آن قَدَر گرم است بازارِ مکافات عمل». این پُستم نهیبی بود بر خودم. اما اگر کسی هم درین صحن با متنم همآوا شد؛ خُب خیر بادِش و گوارا که خویشتن به پند می‌آراید و دستورِ نفس را به بند می‌کشاند. دامنه.

کلید بینش ؛ کمال عبادت

۲۱۴ بازديد ۰ نظر

به نام خدا. سلام. به صورت گذری چشمم به پایگاه خبری "۵۹۸"افتاد که از پیوندهای خبری سایتم هست. از «مسند الامام الکاظم ع» سخنی را از آن امام همام ع نقل کرده که چشمم را گرفته:

   "در دینِ خـدا دانا شوید؛ هـمانا دین‌شـناسی و فـقه، کلید بصیرت و کمال عبادت است." "تَفَـقَّـهُوا فی دیـنِ اللّه، فَاِنَّ الفِقهَ مِفتاحُ الْبَصیرةِ وَ تَمامُ العِبادةِ" ( ج ۳ ، ص ۲۴۹)

خُب؛ ازین چه می‌شود فهمید؟ من این گونه: یکم این‌که فرد باید دانش کسب کند، از مدرسه، از مکتبخانه، از مجلس وعظ، از محفل بحث و ... . پس یک فضیلت، مهارت و ممارست در علم است. دوم این‌که پس از دانش، باید در دین هم دانا شد، این یعنی فردِ دیندار باید دین خود را بشناسد؛ که بتواند هم در اسم دیندار باشد و هم در رسم و ادبش. سوم این‌که دین باید دینِ خدا باشد، نه فرآورده‌ی بشری. دینِ خدا هم معلوم است چه دین‌های بودند و به کدام دین ختم شدند و سرانجام خاتمیت را شکل دادند؛ به روایت قرآن، به دین اسلام. چهارم این‌که شناخت دین و در مرحله‌ی ژرفش تفقّه (=جهدِ فهمی در دین) به گواه آن امام، کلید دو چیز است: کمال عبادت و بصیرت (=فارسی این لغت: بینش است ولی معنای اوجی‌اش، مآل‌اندیشی و دوربینی) این که خودِ عبادت چیست صدها حرف درش هست. که یکی از آن صد میدان این است عبادت یعنی آفریده خود را تماما" در سایه‌ی حضرت آفریدگار حس کند و غیر (شامل هر شیء و شمایل) را در آن راه ندهد و به قول عالمان دین از همه‌چیز بُریده باشد و به خدا پیوسته، که شاید علت وجود و وجوبِ قصدِ قُربت در شرع برای هر عمل و کار، همین مسئله باشد که جزئی‌ترین رفتار انسان هم با آن، محاسبه می‌شود. پس؛ کلید بینش و کمال عبادت چیست؟ حضرت امام کاظم ع فرمود «دین‌شناسی و تفقه» است. دامنه.

شکوفایی نفس

۲۰۹ بازديد ۰ نظر

به نام خدا. سلام. خدای باری‌تعالی هم، به انسان عشق می‌ورزد؛ اما بزرگان دین به ما آموختند عشق حضرت آفریدگار به آدمی منوط (=شرطی) است؛ هنگامی وجود می‌آید که انسان از الگوی پیغمبر ص تبعیت کند. در آثار فراوان از عارفان، صوفیان، فقیهان، متکلمان، دانشمندان و حتی در صفحه‌ی ۱۰۶ کتاب ویلیام چیتیک «درآمدی بر تصوّف» خواندم که آیه‌ی ۵۴ مائده اثباتِ همین حرف هست: «یُحِبُّهُم وَ یُحِبُّونَهُ» یعنی «هم خدا دوستشان دارد و هم آنها خدا را دوست دارند» چون از الگوی پیامبر ص پیروی می‌کنند. حالا اینها مصداقا" کی‌اند؟ یا حداقل، بیشتر از خصوصیات کدام مردم شده و می‌شود؟ مفسران زیادی روایتی را راوی‌اند که در آن آمده است:

 

چون این آیه نازل شد، پیامبر اکرم ص دست به شانه‌ی سلمان فارسى زد و فرمود: هموطنان تو مصداق این آیه‌‏اند."

 

یعنی ایرانی‌ها. اساسا" من معتقدم مطالعه‌ی قرآن (نه صرفا" قرائت و نه سَرسَری و سریع‌خواندن آن) به شکوفایی نفس (به سکون فاء) منجر می‌شود، چون این کتاب مقدس و به تعبیر من آخرین نامه‌ی خداوند به آدمیان، شکوفایی نفس را ترسیم نموده است. نفس هم، به قول محی‌الدین ابن عربی در کتابش "فتوحات مکّیه" حُبّ و عشق دارد که نوشیدنی‌یی هست بدونِ سیراب‌شدن. آری؛ عشقِ میرا، فایده‌ای ندارد. عشق به الله، به آدم طوری می‌نوشانَد که همچنان تشنه‌ترش نگه دارد و طالب‌تر؛ که به تعبیر حافظ توی انسان "دست از طلب" برنداری "تا کامِ" تو برآید.


نکته‌ی تشریحی: مفسران از همین آیه (که در پیوست، متن و ترجمه‌اش می‌آید) ارتداد را شرح دادند که به معنای "برگشتن از ایمان به کفر" می‌باشد. مرحوم علامه طباطبایی می‌گوید این آیه "در مقام آن است که روشن سازد، دینِ خدا از این‌گونه مردم بیماردل و نیزنگ‌باز بی‌نیاز است." چرا؟ خود علامه جواب داد: "چون دین از دو چهرگیِ این مردم و سهل‌انگاری آنها در امر جهاد صدمه‌ی بسیار خورده." در روایات آمده که صاحبانِ این خصال، همان افرادی هستند که قرآن کریم آنها را وارثِ زمین خوانده و صاحبانِ "عاقِبَةُ الدَّارِ" مندرج در آیه‌ی ۳۷ قصص (یعنی رستگاری و سرانجام نیکِ هم دنیا، هم آخرت) معرفی نموده است. آیت‌االه مکارم در "نمونه" معتقد است این امتیازات (علاوه بر کوشش انسان) مرهونِ فضل الهى است.


نکته‌ی روز: وقتی دیدیم یک عمامه‌به‌سر و عبابه‌دوش در برابر هرزگان کم آوُرد و به جای صیانت از آیات خدای حکیم، به طبع و خواست و هوسِ آنان سخن گفت و شرم داشت از عقاید پاک دینی خصوصا" از مسلّمات اسلام و سنت نبوی دفاع کند، بدانیم آن روحانی، تقلّبی لباس تبلیغ دین اسلام بر تن کرده. تمثیلا" (تأکید می‌کنم: تمثیلا") فرقی درین‌باره بین سید علی‌محمد باب طلبه‌ی بی‌سواد شیراز و "حجت‌الاسلام" سید محمد خاتمی طلبه‌ی کم‌سواد حوزَویِ حوزه‌ی اردکان و قم نیست. هر لباس‌پوشیده‌ی روحانی که به جای شجاعت در استناد به منبع محکم اسلام و قطعیات قرآن، اشتهایی سیری‌ناپذیر به منابع غریبه‌ی غربیه داشت که مثلا" حرفش را بزَک‌کرده و ترقی‌خواهانه!!! جلوِه دهد، یقین کنیم فردی خودباخته است؛ هم فریفته، هم فریبنده، و هم مفتونِ غرب؛ که جهان‌بینی‌اش را قریب سه قرن است رسما" از الهیات به انسان رسانده است. غرب، به عنوان یک قاره و یک قوم و ملت، البته آزاد است برای خود ایدئولوژی خاص برگزیند، اما یک آخوندی که با شهریه‌ی حلال و گوارا و زیبا و بابرکتِ مردم‌داده‌ی اختیاریِ امام زمان عج روزگار طی کرده و لباس دین پوشیده، صلاح نیست مبلغ غرب باشد و تز آنجا را میان مسلمین تئوریزه کند. بگذرم. فقط ناگفته از صحن نروم که از دیدِ من، اهل دیانت باید از موضع و مبانی غلط و به برداشت پاره‌ای هم، تقریباً قریب به ارتداد!!! اخیر آقای سید محمد خاتمی برائت ورزند وگرنه مدیون دین و انقلاب می‌ماند. تعارف در دین که نباید کرد. دامنه.


پیوست آیه‌ی ۵۴ مائده که علامه آن را در رساله‌ی "لُب‌اللباب" خود، یکی از سی ادبِ "انسانِ معنوی" معرفی کرده است خصوصا" لَومَةَ لائِمٍ را:


«یا اَیها الذینَ آمَنوا مَن یَرتَدَّ مِنْکُم عَن دینِهِ فَسَوفَ یَأتی اللهُ بِقَومٍ یُحِبُّهُم وَ یُحِبُّونَهُ اَذِلَّةٍ عَلَی المؤمنینَ اَعِزَّةٍ عَلَی الکافِرینَ یُجاهِدونَ فی‏ سَبیلِ اللَّهِ وَ لا یَخافُونَ لَومَةَ لائِمٍ ذلِکَ فَضْلُ اللَّهِ یُؤتیهِ مَن یَشاءُ وَ اللَّهُ واسِعٌ عَلیمٌ.

 

ای کسانی که ایمان آورده‌اید هر کس از شما که از دینش برگردد، پس به‌زودی خدا مردمی را می‌آورد که هم خدا دوستشان دارد و هم آنها خدا را دوست دارند، اینها در برابر مؤمنین متواضع و در برابر کافران مقتدرند و در راه خدا جهاد می‌کنند و از ملامت هیچ ملامتگری پروا ندارند، این فضل و برتری از جانب خداست که به هر کس بخواهد و صلاح بداند می‌دهد و خدا وسعت‌بخش و بسیار داناست.

شبی که موبَد، مُسلِم شود

۲۱۷ بازديد ۰ نظر
به نام خدا. سلام. موبَد زرتشتیان بسطام -سروشان- همسایه‌ای داشت عراقی‌ی عرب‌زبان. به او با خوشرویی گفت ما همسایه‌ی خود مثل برادرِ خود نگاه می‌کنیم. برای ما عجَم و عرب و زنگی نیست، هر کسی پندار و گفتار و کردار نیک داشته باشد "عزیزِ" ماست. مرد عرب جواب داد اما ما مسلمانیم و نمی‌توانیم با مردمِ مَجوس مراوده کنیم. موبد گفت از بخت بدِ ماست که از مراودات شما محروم می‌شویم. مرد عرب پاسخ داد اما من آمده‌ام به خانه‌ی شما که گویم اگر شما مسلمان شوید و خدای ما را بپرستید می‌توانیم با شما رفت‌وآمد کنیم. موبَد خندید و پرسید ما!! مسلمان شویم؟! مگر خدای شما کیست؟! عرب عراقی آیه‌ای از قرآن خواند که خدا نور سماوات و زمین است. بی وجود خدا نوری نیست و نیز جهانی. موبَد زرتشتی پرسید پس شما نور زمین و سماوات را می‌پرستین؟! عرب عراقی گفت نه، ما خدایی را می‌پرستیم که نورِ تمامِ زمین و آسمان‌هاست. زرتشتی موبَد جواب داد اِع! ما که هزاران سال است نور و آتش را می‌پرستیم، پس خدای ما و شما که یکی‌ست، تنها در نام، تفاوت دارد، آقا! ما همین الآن مسلمان می‌شویم. عراقی عرب از وجد، سرخ و سفید شد و احتمالا" به تعبیر من خوشنودا" در خوشنود، از سخن سماء، به سماع! افتاد. بدین‌ترتیب بود سروشان -موبَد زرتشتیان بسطام- همان‌شب، تهلیل (=لا اله الّا الله) گفت و مُسلِم شد. اعرابِ مسلمان مقیم بسطام دیگر رفت‌وآمد با او را از سر گرفتند. به تعبیر آقای بهمن شکوهی نویسنده‌ی کتاب "جلال رومی" -که این کتاب از آثار خوانده‌شده‌ی بنده است- "مسلمان‌شدن، از عوض‌کردن پیراهن هم آسان‌تر است." یعنی دینِ آسانگیرِ اسلام.
 
 
من این متن را در راستای تجلیل محامین از دو تمدن ایران و اسلام -که غروب دیروز قولش را دادم- نوشتم و با ادبیات خاص خودم تنظیم و تجزیه‌و‌ترکیب نمودم و در جمله‌بندی این قضیه‌ی تاریخی، خودسر!!! عمل کردم. بد شد که هیچ، ولی خوب شد اگر، خدا را شکر. یک ظریفیه هم بیرون دهم: اسلامِ مبین فرمود فقط با گفتِ دو اَشهَد در دایره‌ی من در آی. همان شهادتَین؛ یک شهادت واسه توحید و وحدانیت الله جل جلاله، یک شهادت هم برا نبوت حضرت محمدِ ختمی‌مَرتبت صلوات الله علیه و آله. همین. اما از زمان ورود به اسلام به تعبیر من باید پوست‌اندازی کرد و هویت نوین پذیرفت و تحت تعالیم و احکام متقن آن باید در آمد و "یا ایهاالذین آمِنوا آمِنوا..." (۱۳۶ نساء) را عملی کند: یعنی "هان ای کسانی که به طور اجمال ایمان آورده‌اید، به طور تفصیل به خدا و رسول او و کتاب‌هایی که قبل از او نازل کرده، ایمان آورید." ترجمه‌ی المیزان.
 
 
 
وقتی کسی آمد داخل اسلام دیگر در دایره‌ی دین اسلام، نباید مانند «حجت‌الاسلام» آقای سید محمد خاتمی -که اخیرا" به یک چهره‌ی شرمسار و بزهکار پیش هرزگان نزول کرده است- باشد که بخواهد احکام قطعی خدا را به خاطر چند هرزه!!! بد بفهمد و در دفاع از آراء قطعی قرآن، بی‌شرمانه! خجل باشد و سخنِ گزاف گوید و نتواند از دین خدا در برابر انحراف و عصیان، دفاع عقیدتی نماید. این فرد، تمام شد و به قول مشهور گور خود را خود کَند. گفته باشم. مسلمان در داخل اسلام که شد، تابع حکم خداست و احکام و اخلاق و آراء اسلام. نه اشتهاء و هوس و هُرهُری‌مسلکی خود. ایمان می‌طلبد، نه این رو و آن رو شدن در هر بار و یا طلبکارگردیدن جورواجور از خدا و نظام و انقلاب اسلام، توی هر دوره و مرتبه. درود به آن شبی که موبَد، مُسلِم شد. دامنه.

چگونه می‌شود با اسلام آشنا شد؟

۲۱۴ بازديد ۰ نظر

پاسخم به پرسش ۱۸۹

پرسش ۱۸۹ صحن مدرسه فکرت این بود: چگونه می‌شود با اسلام آشنا شد؟ به عبارتی درست‌ترین راه و روش اسلام‌شناسی چیست؟ یعنی یک کسی که مسلمان هست یا تازه مسلمان شده است، با چه اسلوب و طریق و با چه مبنا و منطق باید با دین خود آشنا و به اساس و احکام و عقاید آن آگاه گردد؟ خودِ دین اسلام آیا مشخص کرده است که چگونه با من (=مکتب اسلام) آشنا شوید؟ در مورد همین یک پرسش، شاید چند صد سؤال فرعی و مرتبط با آن هم، وجود داشته باشد که ذهن جست‌وجوگر انسان، خود بدان سیر می‌کند. این پرسش به مناسبت ماه محرم -که معمولاً جاذبه‌ی توجهات دینی درین ماه، بیشتر و بیشتر در محافل و منابر و مجالس میان مسلمین مطرح می‌شود- طرح و سنجاق شده است. هر کس خواست می‌تواند در پرسش سنجاق‌شده‌ی صحن، شرکت آزاد داشته باشد. ۱۰ مرداد ۱۴۰۲، دامنه.


پاسخ من به این مبحث خلاصه این است:

 

۱. اسلام در قالب قرآن (= قابل خواندن و تدبرکردن) فرو آمده است. پس دینی فهمیدنی و مطالعاتی است. ۲. اسلام توسط مفسران که در درجه‌ی اول آن امامان معصوم ع و عترت قرار دارند، تشخیص داده می‌شود، پس باید روایت و حدیث فهمید. ۳. اسلام، تاریخ و رویدادهای عقیدتی دارد که باید تحلیل آن را بلد شد. مثل غدیر، مثل اُحد. مثل صلح حدیبیه، مثل برائت و مثل انقلاب عاشورا، و ده‌ها واقعه‌ی مهم و... که همه‌ی آن نیازمند تفکر و تفسیر است. پس اسلام دین تحقیقی است. ۴. اسلام خود فرمود مرا از طریق "تفقه"  ()=استنباط و فهم متعارف از دین) بیاموزید و پس از دانش‌آموختکی به میان مردم بروید و آنان را انذار و اندرز دهید. آیه‌ی نفر به سکون فاء. پس؛ اسلام، فقه و احکام و حکمت  و  اخلاق خاص دارد؛ و همین مسلمان را مُجاب می‌کند به کارشناسان دین و اسلام‌شناسان هم لزوما" باید مراجعه کرد. من اسلام را از روی فکرم، سپس از روی قرآن و منابع متقنِ سلسله حرف‌های عترت و  آن گاه رجوع به اسلام‌شناسان و حتی خواندن کتاب‌های معاندین ضد اسلام می‌شناسم، زیرا تُعرَفُ الاشیاءُ باضدادها هم داریم. یعنی: یعنی اشیاء از راه نقطه‌ی مخالف و نقطه‌ی مقابلشان شناخته می‌شوند و به وجود آنها پی برده می‌شود. مثلا" فقط جهت مثال: ضدیت اروپا با اسلام و آتش‌زدن منابع مقدس دین خاتم، خود یک ملاک حقانیت اسلام است، چون باطل‌بودن اروپا برای من دیری‌ست که معلوم بود. خلاصه‌ی حرفم هر حجت‌الاسلام، اسلام‌شناس نیست، واضح بگویم: روحانی‌هایی واقعا" حوزه‌دیده -به اصلاح ارایج مُلای دانا- را باید شناسایی کرد و دین را علاوه بر عقل و تحقیق خود، از آنان نیز آموخت. مثلا" نمی‌توان (به عنوان فقط مثال) برای شئوون و شالکه‌ی اصلی حجت‌الاسلام مرحوم اکبر رفسنجانی، حجت‌الاسلام سید محمد خاتمی، حجت‌الاسلام سید ابراهیم رئیسی، حجت‌الاسلام حسن فریدون مشهور به «روحانی»، حجت‌الاسلام علی‌اکبر ناطق نوری، حجت‌الاسلام عبدالله نوری، حجت‌الاسلام حسین انصاریان، حجت‌الاسلام سید احمد خاتمی و ...، شأنی اسلام‌شناسی قائل بود؛ تفقه و مُلابودن درین افراد، اندک و ناچیز و خیلی ضعیف است. در عوض شخصیت‌های اسلام‌شناسی مثل شهید مطهری، شهید بهشتی، امام خمینی ره، آیت‌الله العظمی منتظری ره، آیت الله سید علی خامنه‌ای دام ظله، آیت الله العظمی ناصر مکارم شیرازی، مرحوم آیت‌الله مصباح یزدی (بنده با بخشی از افکارش موافق نبودم) و شخصیت‌های مانند زنده‌یاد دکتر علی شریعتی، مرحوم  مهدی بازرگان را افرادی دین‌پژوه و تفسیرگر مفاهیم مهم اسلام دید. از طرف من این بحث صحن برایم پایان.

باغ پرندگان قم

۲۱۵ بازديد ۰ نظر

  

 

بالا: باغ پرندگان قم. (۲۱ تیر ۱۴۰۲) من و نوه‌ام علی

رفتیم پیش وحوش دیروز (۲۰ تیر ۱۴۰۲) با نوه‌ام علی (بدون آن دو تا: "عظیم" و "لیازهرا") دیدیم بیدارتر از آدم‌هان. هر شهر که باغ وحش باشد علاقه‌ام این است بروم ببینم و نیز حتما" قبور مشاهیر و عرفا و امامزاده‌ها و قدمگاه‌ها و بُقعه‌ها را هم. مثلا" بابلسر و مشهد مقدس. آن سال‌ها آنجا واقعا" حس در قفس بودن حیوان، هویدا بود، حتی بی‌علاقه به دیدار آدم‌ها با آنها. گاه حتی خُماری می‌زدند و پشت به انسان می‌کردند و غُرش معترضانه نیز. اما وحوش دیروز انگار فرق داشتند! نکند چون قم‌اند حتی قفس را هم آزادی می‌دانند؟! آخه قم شهر خاص است و خواص! کشکولی بود. بگذرم. دیدار انسان با حیوان، هم به آدم وجوه مشترک می‌بخشد (مثل عشق مثل عیش، فقط آنها ناطق نیستند و ضاحک! و هکذا بقیه‌ی چیزها) و هم وجوه تمایز (عین عقل، عین عدل، عین علم). آنها حال ما را خوب کرده بودند، اما ماها حال آنها را آیا؟ من نمی‌دانم حالا. اگر پست من خیلی‌خیلی حوزه‌ی شخصی پنداشت شد، پوزش. فکر کردم کمی سیاحتم را هم، عمومی‌اش کنم و شرحی هم به آن مضاف، و عکسی هم بدان الصاق، شاید مفید به حال تک و توکی از خوانندگان باشد.

هوش مصنوعی و هوش حقیقی

۲۲۲ بازديد ۱ نظر

به نام خدا. سلام. مطلبی را که می‌نویسم از مسائل روز جهان است. سعی دارم آنچه را از متن اخیر آقای نوآم چامسکی ( فیلسوف، زبان‌شناس) فهم کرده‌ام، خلاصه و منسجم مطرح نمایم؛ در واقع طرح مسئله کنم تا کمی فوری‌تر به درک مطلب بینجامد.

این زبان‌شناس بزرگ جهان، وضعیت فعلیِ "هوش مصنوعی" را «ابتذال شرّ» دانسته است و این فن‌آوری را قادر به ایجاد "گفت‌وگوهای ناب، فکرشده و بحث‌برانگیز" نمی‌داند. از نظر وی "فقدانِ اخلاق و تفکر معقولانه"، هوش مصنوعی را عاملی برای «ابتذال شرّ» یا به عبارتی دیگر "بی‌تفاوتی نسبت به واقعیت و حقیقت" نموده است. ازین‌رو در نگاه چامسکی فقط با "هوش حقیقی" (=هوش خداداد و طبیعی)، قابلیتِ "تفکر و رفتار خردمندانه"‌ی بشر به نمایش در می‌آید. زیرا قدرتِ "استدلال مبتنی بر اطلاعات و نیل به نتیجه‌گیری" فقط از "توانِ برجسته‌ی مغز انسان" بر می‌آید نه چیز دیگر.

علتی که وی ارائه می‌کند این است که، این مغز ماست که هم می‌تواند "روابط میانِ معانی" را شناسایی کند و هم می‌تواند تکامل پیدا نماید که «خلقِ توضیح» کند. او کارآمدی هوش مصنوعی را در صورتی صحیح می‌داند که برای خلقِ "خروجی‌های بدیع " از "هر گونه محتوای غیراخلاقی" و " اَفسارگسیختگی" به دور و عاری باشد. ایرادی که او به هوش مصنوعی وارد می‌کند این است که این فن‌آوری (=تکنولوژی) "استدلال‌های استاندارد ادبی" را به‌خوبی انجام می‌دهد، ولی از "موضع‌گیری روی موضوعات مختلف" سر باز می‌زند؛ لذا طبق ارزیابی این زبان‌شناش شهیر، هوش مصنوعی (=غیرحقیقی و به قول وی: ماشینی)  نه فقط "بر جهل" تکیه دارد بلکه بر "عدم هوشمندی" نیز اتکا می‌ورزد. بنابرین موضع این فیلسوف عصر ما نسبت به این پدیده‌ی نوظهور این است که، چون "ظرفیت استدلال‌کردن" را ندارد، پس "این برنامه، خلاقیت را فدای شکلی از بی‌اخلاقی" نموده است.

یک توضیح ضروری من می‌تواند این باشد >"خلقِ توضیح" در ادبیات چامسکی همان تفسیر متن است که انسان را قادر می‌سازد به کُنه مطلب پی ببرد. در حقیقت در وجود انسان قدرتی مرموز نهفته است که اسمش فهمیدن است. فهم، با سواد و دانش و میزان اطلاع فرد، فرق دارد؛ فهم به نظرم مستقیم زیرِ نظرِ عقل و قلب اداره می‌شود، که عاید و سودمند به حال آدم است، زیرا هم منجر به کشف علمی می‌شود، هم منتهی به شهودِ عرفانی، و هم متصل به رفتار معنوی یا فرارَوی. خدا کند توانسته باشم، این مطلب مهم و شاید پیچیده را کمی روشن کرده باشم و گره‌اش را وا. | ۲۲ اسفند ۱۴۰۱ | ابراهیم طالبی دارابی.

سلطانِ شُرور

۲۲۳ بازديد ۰ نظر

به نام خدا. سلام. این کتاب «نای و نی» (عکس بالا) -که هنوز چهار فصلش باقی مانده است- از کتاب‌های نابی بوده که دندانم حسابی گرفته! افکار و آراء امام سید موسی صدر است. مرحوم حجت الاسلام علی حجتی کرمانی (برادرِ حجت الاسلام محمدجواد) آن را -به‌زیبایی- به فارسی برگردان کرده و سیده حورا صدر (دختر امام سید موسی صدر) ترجمه‌اش را با اصل تطبیق و تدقیق داده است. ازین کتاب بازم خواهم نوشت، اما امروز این را می‌نویسم که صدر معتقد است مفهوم شیطان از دیدگاه اسلام با این نظر که وی مالکِ جهنّم است و رئیسِ این جهان و خدای دنیاست، اختلافات اساسی دارد. شیطان از نظر امام سید موسی صدر به منزله‌ی "یک ذاتِ مشخص، تبلور و تجسُّمی" است از "وحدتِ نیروهای شرّ در برابر نیروهای خیر." و همین "نبردِ ازلی و ابدی را میان حق و باطل از هر نوع و وصف و قدرت و اندازه موجب شده است". شیطان، سلطانِ شُرور است. از همین جاست که از نظر صدر آزادی و اختیار انسان در عمل آن گاه محقق خواهد شد که گرایش‌های خیر و شرّ -هر دو- در نهاد وی وجود داشته باشد. و اسلام به همین خاطر "رأی و اظهارنظر و عقیده را بزرگ و گرامی" می‌دارد. می‌شود درین‌باره به صفحات ۲۹ و ۹۲ این اثر رجوع کرد. دامنه.

دارالعلوم یا دارالفنون؟!

۲۱۴ بازديد ۰ نظر

دارالعلوم یا دارالفنون؟!
نویسنده: ابراهیم طالبی دارابی < دامنه >

به نام خدا. سلام. علم کم‌کم زندگی مردم را دستکاری کرد؛ از ابزار بگیر تا باور. بشر هر چه از گذشته دورتر می‌شود به علومِ بیشتر، نزدیک‌تر می‌گردد. گویا دیگر نمی‌توان کاملا" سنتی پرورش یافت و در سنتِ قشنگ و بی‌آلایش گذشتگان بال و پر درآوُرد. زندگی متأثر شد از دانش‌ها و علوم. اما آیا علوم کافی‌ست؟ جامعه حتی اگر هزاران دارالعلوم بسازد، باز پای دومش می‌لنگد. علت این است علوم به دنبال خود فنون می‌آورَد. جامعه‌ای که علوم داشته باشد اما فنون نه، به وابستگی -حتی پوسیدگی- دچار می‌شود. امروزه هزاران فن، زندگی را می‌چرخانَد. حال چطور می‌توان به روشی در کشورداری تن داد که در آن آموزش فنون، بی‌پایه باشد و گرایش تحصیل‌کنندگان به آن، بی‌علاقه. آیا فکر نمی‌کنید آن صدراعظم بزرگ که کوشیده بود به جای دارالعلوم، دارالفنون بزند، این مسیر را از پیش برآورد کرده بود؟! مردمِ بی‌فن و فنون مانند ماهیِ بی‌آب خواهند بود که آبشُش‌شان باد خواهد کرد. همین حالا یا با تخیّل یا با دیده‌ی بینا، تمام خانه‌ی خود را یک نظری بیندازید، با این‌همه وسایلی که خانه‌ها چیدمان شده آیا به این نتیجه نمی‌رسید که فن نیاز داریم؟! حالا مسیر آموزش کشور (چه مدرسه، چه دانشکده، چه حوزه) را در نظر بگیرید، آیا واقعا" دانش‌آموختگان به‌درستی برای کسب علم و فن چینش شده‌اند؟! این نقص باید برطرف و این ضعف باید ترمیم شود؛ حتی حوزه‌ی علمیه هم به علت دنیای جدید نیاز به آموختنِ فن و فنون دارد.

 

حالا دو مثال می‌آورم:

 

یکی این است در همین مدت پس از انقلاب -که چهل و اندی سال شد- وزارت آموزش و پرورش -که به تعبیرم رگ حیاتِ چگونه‌زیستن است- ۱۷ وزیر در خود دید! ۴ تای آن فقط در همین دولتِ "دستور" طی نزدیک ۲ سال اخیر دست به دست شد! روندی شکننده. چگونه با این وضع لرزان و بی‌ثبات و اغلب دچار حاشیه‌های جناحی و ناکارامدی، می‌توان یک ساختار آموزشی مستحکم و دارای نظم پولادین شامل سه ضلع پرورشی، آموزشی، حرفه‌وفنّی ایجاد کرد و به‌درستی آن پیش راند؟!

 

دومی این است من احتمالاتم این است سیاست رتبه‌بندی برای معلمان، دیری نخواهد پایید که بدل به تصفیه‌حساب‌های شخصی و جناحی شود و به جای ارزیابی درست و اعتبارسنجی عیارمند و آبرومند، معلمان را بیچاره کند، چرا که ارزشیابی‌ها در چنبره‌ی تفکرات غلطی خواهد افتاد که شبیه گزینش‌های دهه‌ی شصت می‌شود که امام خمینی ره مجبور شده بودند به علت نقص عجیب و غریب گزینشگرانِ خشکه‌مغز و خیره‌سر، آن را به مدت نامعلومی تعطیل کند. برای رفتن به آستر این متنم هنوز جا دارد که از آن می‌گذرم.

عدالت و بخشش

۲۱۶ بازديد ۰ نظر
از امام علی (ع) پرسیدند که عدل برتر است یا بخشش؟ فرمود: عدالت هر چیزی را در جای خودش می‌نهد، درحالی که بخشش آن را از جای خود خارج می‌سازد. عدالت تدبیر عمومی مردم است، درحالی‌که بخشش گروه خاصی را شامل است؛ پس عدالت شریف‌تر و برتر است.

معرفی مرحوم بهجت (العَبد)

۲۲۴ بازديد ۰ نظر

معرفی مرحوم بهجت (العَبد) : مرحوم آیت الله محمدتقی بهجت فومنی (۱۲۹۵ - ۱۳۸۸) کشاورززاده‌ی گیلانی بود که پدرش مرحوم محمود -ذاکر اهل بیت علیه السلام- وی را در کربلا و نجف طلبه کرد. او در مدت اقامت در آن دو شهر مذهبی، محضر عارف شهیر شیعه آیت الله آسید علی قاضی طباطبایی را درک کرد. سپس به علت بدی آب‌وهوای آنجا، به فومن بازگشت، چندی ماند و آنگاه در قم درسش را ادامه داد و پای دروس آیات عظام کوه‌کمری و بروجردی نشست. چند اثر حوزوی نوشت اما از چاپش انصراف داد. تمام حضورش در مسجد فاطمیه در گذرخان قم به عنوان پایگاه نماز و دیدارهایش می‌گذشت. در نهضت امام خمینی ره شرکت نجست، با رژیم سلطنت شاه مبارزه نکرد. اهل درس و اخلاق و سیروسلوک بود. تا این که جامعه‌ی مدرسین حوزه قم بر خلاف عرف رایج حوزه و سنت دریرپای شیعه پس از درگذشت مرحوم آیت الله العظمی محمدعلی اراکی (مرجع بزرگ قم پس از رحلت امام ره) با یک اطلاعیه‌ی گزینشی از میان مراجع بزرگ وقت، فقط چند نفر (گویا هفت تن)  را مرجع تقلید اعلان کرد که مرحوم بهجت در آن فهرست بود. مرحوم بهجت که "العبد" امضاء می‌کرد پیروانی معنوی در جمعی از حوزویان و مردم پیدا کرد و در کمال سادگی زندگی می‌کرد و سرانجام ۲۷ اردیبهشت ۱۳۸۸ درگذشت و در حرم حضرت معصومه س در ضلع جنوب شرقی مسجد بالاسر دفن شد. پس از رحلتش بود که صداوسیما جمهوری اسلامی! یادش افتاد قم یک بهجت هم داشت! لذا بیشتر با هدف تصغیر و تضعیف دیگران (که معلوم است چه کسانی در حوزه‌اند)  و مَسخ روح بینندگان و تسخیر دروغین فکر مردم ایران، از وی به عنوان چهره‌ای خیلی‌شهیر در بسیاری از شبکه‌ها یاد کرد و می‌کند و این بالاترین ضربه به چهره‌ای مذهبی و انسان مراقبه‌ای بود که از دنیا تماما" بُریده بود و در ماوراء قدم می‌زد و خانه‌ای گلی و قدیمی داشت و وصال جستجو می‌نمود. روحش درود. | ۱۹ اردیبهشت ۱۴۰۲ | ابراهیم طالبی دامنه دارابی.

کوه، غار، درخت، آسمان

۲۲۱ بازديد ۰ نظر
به نام خدا. سلام. کوه، غار، درخت، آسمان هر چهار تا محل اتصال روح انسان با عالَم بالا بوده است و اغلب منجر به الهام غیبی گردید. مثلا" از «درخت کیهانی» در ادبیات ملل به نیکی یاد می‌شود که در روایات اسلامی ازین درخت با عنوان "طوبی" یاد شد.
 
خواستم بگویم در شهر خبری نیست، شهر رشد غلط در دل طبیعت است، هر چه هست در سر کوه، درون غار، روی درخت، زیر آسمان و البته از نهاد آدمیان است. زمانی زمین با آسمان وصلت می‌کند که دلِ یک آدم، لحظاتی از مادیات کَنده و به معنویات سوق داده شود. به قول فردوسی: همه سر نهاده سوی آسمان / سوی کردگار مکان و زمان

سیئات را چگونه به حسنات تبدیل کنیم؟

۲۲۰ بازديد ۰ نظر
پیامبر اکرم ص فرمودند: چهار چیز سیئات را تبدیل به حسنات می‌کند:
 
«الصِّدْقُ» راست‌گفتن. «وَالحَیاءُ» شرم. «وَحُسْنُ‌الخُلْق» خوش‌اخلاقی. «وَالشُّکر» شکر نعمت‌هت را به جا آوردن.

ایمان جهت می‌دهد، علم سرعت

۲۱۴ بازديد ۰ نظر
کافی‌ست افراد فلسفه‌ی غرب را بخوانند، کامل متوجه می‌شوند چرا مظاهر غرب این‌همه از آرمان انبیا ع دور است. علم و دانش دارند اما ایمان را تخریب کردند. به قول استاد شهید مرتضی مطهری «علم سرعت می‌دهد، ایمان جهت». بنابرین؛ غرب سرعت گرفت، اما جهت را گم کرد.

خوارزم ایران الآن کجاست؟

۲۰۹ بازديد ۰ نظر

ایران‌شناسی: خوارزم -که خوارسیمه و خوارسیما نیز آمده است- نام ناحیه‌ای است پایین رودِ جیحون که در قدیم مهد قوم آریا بود و «کاث» مرکز آن بود. سرزمین سیحون و جیحون شامل تِمذ و سمرقند و بخارا موطن و مولِد و مدفن بسیاری از دانشمندان ایران است که هم‌اینک جزوِ کشور آزبکستان است.

از یادداشت‌هایم از ص ۲۷ کتاب ″آشنایی با مولوی″ اثر آقای محمود نامنی

شیوه ی علمی شهید بهشتی

۲۱۳ بازديد ۰ نظر
شهید مظلوم آیت‌الله بهشتی سال ۱۳۲۸ به بعد، در قم دبیر انگلیسی دبیرستان‌های قم بود. سپس خود دبیرستان "دین و دانش" را راه‌اندازی کرد و شب‌ها در آن برای طلبه‌ها درس‌های جدید گذاشت: این درس‌ها: زبان انگلیسی، فیزیک، شیمی، جامعه‌شناسی، تاریخ علم، روان‌شناسی. و خود شهید بهشتی درس "تاریخ علم" را برای طلاب تدریس می‌کرد که به نقل مرحوم دوانی، در آن زمان ۳۰ طلبه بودند.
 
نکته‌ی مهم این است با آن‌که این شیوه‌نامه‌ی تدریس مدرن بهشتی سرآغاز یک تحول در حوزه‌ی علیمه‌ی قم محسوب می‌شد، اما سلطنت پهلوی از بیم و هراس، از کار ایشان جلوگیری کرد و وی مجبور به ترک قم و اقامت در تهران شد که سرانجام یکی از بالاترین عضو اثرگذار شورای انقلاب شد که جریان عطیم انقلاب مردمی علیه‌ی دوده‌ی فاسد پهلوی را مدیریت و هدایت می‌کرد.

خاطره و دانش

۲۱۵ بازديد ۰ نظر

نقش خاطره در دانش بشری. از کارکردهای اساسی خاطره، نقش تعلیمی آن است. افزون بر آن خاطره نوعی آموزش است. همین دو کارکرد خاطره، آن را گنج گران می‌سازد که کارشناسان پژوهش‌های اجتماعی و دانش مردم‌شناسی آن را از شعر و داستان بسیار بالاتر می‌دانند. خداوند در جاهایی از قرآن به نقل خاطره برای پیامبر خدا ص پرداخته است.

وسوسه ی نفس

۲۱۶ بازديد ۰ نظر
ما بچه مسلمان‌ها معمولا" روزمان را با یک ذکری، سلام به امامانی، آیه‌ای، زمزمه‌ی زیر لبِ دعایی آغاز می‌کنیم. پیش از آمدن پای کامپیوترم لای قرآن را گرفتم. این آیه‌ی ۱۶ ق آمد: «...وَ نَعْلَمُ ما تُوَسْوِسُ بِهِ نَفْسُهُ...» آقای شیخ حسین انصاریان این جوری ترجمه کرده: «و همواره آنچه را که باطنش [نسبت به معاد و دیگر حقایق] به او وسوسه می‌کند، می‌دانیم.» دلم به صِرف ترجمه رضا نداد و رفتم المیزان را دیدم که 

سرشت جهان چیست؟

۲۲۴ بازديد ۰ نظر
از یک دانشمند خداپرست در آمریکا -که یک زن مذهبی و خیرخواه جهانی بود کتاب «سالک صلح» ازاوست- پرسیده بودند سرشت جهان چیست؟ پاسخ داد: سرشت جهان تکامل تدریحی به سمت بهترشدن و کمال است. سخن دیگرش را اینجا نوشتم.

هر چیزی که در جستن آنی، آنی

۲۳۱ بازديد ۰ نظر
تا در طلب گوهر کانی، کانی
تا در هوَس لقمه‌ی نانی، نانی
این نکته‌ی رمز اگر بدانی، دانی
هر چیزی که در جستن آنی، آنی

چهار چیز بر چهار چیز بخند

۲۲۲ بازديد ۰ نظر
حکیمی (نمی‌دانم کی) گفت:
چهار چیز بر چهار چیز بخندد:
اَجل بر اَمل
قضا بر حذَر
تقدیر بر تدبیر
قسمت بر کوشش
برگرفته از ص ۱۳۶ کتاب «مرموزات اسدی در مزمورات داودی» نوشته‌ی حکیم نجم‌الدین رازی. تصحیح و تعلیقات دکتر محمدرضا شفیعی کدکنی
 

آمیزگاری با روزگار

۲۲۷ بازديد ۰ نظر
مدرسه فکرت طراح: قربانعلی طالبی دارابی

با یاد و نام خدا در سرآغاز و با استعانت از آفریدگار بخشنده و مهربان و متعال. سلام. امام علی ع آمیزگارى با مردمان را ایمنى از گزند آنان می‌داند. ر.ک: نهج البلاغه.